فیک اشتباه جوانی پارت ۱۵
◈ᴬ ᵐᶦˢᵗᵃᵏᵉ ᵒᶠ ʸᵒᵘᵗʰ ◈
ᴾᵃʳᵗ ¹⁵
◆◇◇◇◇◇◇◇◇◇◆
"جولیا"
رییس پول هتل رو پرداخت کرد و رفتیم بیرون سوار ماشینش شدیم و راه افتاد
کوک: میخای بریم شرکت یا خونه
جولیا: هر جور که راحتین من نمیدونم
کوک: پس میریم شرکت چون کلی کار داریم
جولیا: باشه بریم میشه قبلش برین بازار
کوک: برای چی
جولیا: یکم کار دارم
کوک: باشه
رفتیم بازار یه چیزای خریدم و دوباره سوار ماشین شدم هیچ حرف توی را نزدیم سکوت خیلی سنگینی بین مون بود کاش زودتر برسیم شرکت بعد چند دقیقه رسیدیم شرکت وارد شرکت شدیم
داشتیم میرفتیم اتاق که رییس اصلی اومد
-سلام اقای جئون و جولیا
هر دو با هم در یه زمان سلام گفتیم
-چطورین اقای جئون کارا خوب پیش میره
کوک: بله به لطف جولیا *خنده ی مصنوعی*
جولیا تو دلش گفت: مگه چیکار کردم بابا نکنه دلش میخواست من ماشینشو تعمیر کنم واقعا که اووف
کوک: بیا بریم خانوم کیم
جولیا: رییس شما برید من یکم کار دارم
کوک: باشه
جولیا: خیلی مننونم رییس
رییس رفت منم نزدیک اتاق اون یانگ پیرکی خرفت دیدم کسی نیست تو اتاق رفتم یه دوربین جا سازی کردم
جولیا: اه پیرکی خرفت منو اذیت میکنی ببین چیکارت میکنم هنوز هیچ کس منو خوب درست نشناخته من جولیام کیم جولیا اه کسی بخواد منو اذیت کنه حسابشو میزارم کف دستش کاری میکنم دیگه نتونی هیچ جا کار کنی از اونجا بیرون رفت و رفتم اتاق رییس جئون
جولیا: میتونم بیام تو رییس
کوک: بیا داخل
رفتم داخل اتاق رفتم نشستم پش میزم
کوک: خانوم کیم
جولیا: بله رییس
کوک: برو اون پرونده رو از اتاق یانگ بیار نه ببخشید خودم میارم
جولیا: نه اشکالی نداره
کوک: اگه باز بخواد اذیتت کنه چی
جولیا: خودم حسابشو میرسم نگران نباشید
کوک: نه نمیخواد
جولیا: هنوز کسی منو نشناخته نگران نباشید
کوک: باشه
اولاینپستوبلایکبعدبروبعدیروبخون
#فیک #فیک_بی_تی_اس #سناریو #فیک_جونگکوک #اسمات #وانشات
ᴾᵃʳᵗ ¹⁵
◆◇◇◇◇◇◇◇◇◇◆
"جولیا"
رییس پول هتل رو پرداخت کرد و رفتیم بیرون سوار ماشینش شدیم و راه افتاد
کوک: میخای بریم شرکت یا خونه
جولیا: هر جور که راحتین من نمیدونم
کوک: پس میریم شرکت چون کلی کار داریم
جولیا: باشه بریم میشه قبلش برین بازار
کوک: برای چی
جولیا: یکم کار دارم
کوک: باشه
رفتیم بازار یه چیزای خریدم و دوباره سوار ماشین شدم هیچ حرف توی را نزدیم سکوت خیلی سنگینی بین مون بود کاش زودتر برسیم شرکت بعد چند دقیقه رسیدیم شرکت وارد شرکت شدیم
داشتیم میرفتیم اتاق که رییس اصلی اومد
-سلام اقای جئون و جولیا
هر دو با هم در یه زمان سلام گفتیم
-چطورین اقای جئون کارا خوب پیش میره
کوک: بله به لطف جولیا *خنده ی مصنوعی*
جولیا تو دلش گفت: مگه چیکار کردم بابا نکنه دلش میخواست من ماشینشو تعمیر کنم واقعا که اووف
کوک: بیا بریم خانوم کیم
جولیا: رییس شما برید من یکم کار دارم
کوک: باشه
جولیا: خیلی مننونم رییس
رییس رفت منم نزدیک اتاق اون یانگ پیرکی خرفت دیدم کسی نیست تو اتاق رفتم یه دوربین جا سازی کردم
جولیا: اه پیرکی خرفت منو اذیت میکنی ببین چیکارت میکنم هنوز هیچ کس منو خوب درست نشناخته من جولیام کیم جولیا اه کسی بخواد منو اذیت کنه حسابشو میزارم کف دستش کاری میکنم دیگه نتونی هیچ جا کار کنی از اونجا بیرون رفت و رفتم اتاق رییس جئون
جولیا: میتونم بیام تو رییس
کوک: بیا داخل
رفتم داخل اتاق رفتم نشستم پش میزم
کوک: خانوم کیم
جولیا: بله رییس
کوک: برو اون پرونده رو از اتاق یانگ بیار نه ببخشید خودم میارم
جولیا: نه اشکالی نداره
کوک: اگه باز بخواد اذیتت کنه چی
جولیا: خودم حسابشو میرسم نگران نباشید
کوک: نه نمیخواد
جولیا: هنوز کسی منو نشناخته نگران نباشید
کوک: باشه
اولاینپستوبلایکبعدبروبعدیروبخون
#فیک #فیک_بی_تی_اس #سناریو #فیک_جونگکوک #اسمات #وانشات
۱۵.۱k
۱۴ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.