سناریو
سناریو
وقتی تو مهمونی لباس باز میپوشی. اونم مهمونی توی یه خونه بزرگه (🤲)
نامجون:(نگاهی ترسناک)
کی بهت این اجازه رو داده هوم؟
جین:(کتشو میده بهت )تا یه هفته خبری از غذا نیست بریم خونه کار دارم باهات
شوگا :(چپ چپ نگات میکنه توعم معذب میشی)
عاح بیبی چه زیبا شدی ولی این کارو نکن دیه
هوسوک:چشمم روشن ! صحیح! میبینیم ا،ت خانوم
جیمین :هعییی میبینم که دلت برا اون تنگ شده هومم؟(فهمیدین دیه نه؟)
ا.ت :😑😑 باش بابا میرم عوض کنم
تهیونگ :یونان مامانت خودش مجبورم میکنه اون کارو بکنم ها
جونگ کوک :(اونجا یه اتاق پیدا میکنه که تنبیهت کنه )(استغرfor الله)
وقتی تو مهمونی لباس باز میپوشی. اونم مهمونی توی یه خونه بزرگه (🤲)
نامجون:(نگاهی ترسناک)
کی بهت این اجازه رو داده هوم؟
جین:(کتشو میده بهت )تا یه هفته خبری از غذا نیست بریم خونه کار دارم باهات
شوگا :(چپ چپ نگات میکنه توعم معذب میشی)
عاح بیبی چه زیبا شدی ولی این کارو نکن دیه
هوسوک:چشمم روشن ! صحیح! میبینیم ا،ت خانوم
جیمین :هعییی میبینم که دلت برا اون تنگ شده هومم؟(فهمیدین دیه نه؟)
ا.ت :😑😑 باش بابا میرم عوض کنم
تهیونگ :یونان مامانت خودش مجبورم میکنه اون کارو بکنم ها
جونگ کوک :(اونجا یه اتاق پیدا میکنه که تنبیهت کنه )(استغرfor الله)
۸.۸k
۲۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.