part: ²¹
صبح*
بورام ویو-
با نوری جلوی چشمام بیدار شدم دیدم جیمین دستش دورمه و غرق خوابه..
موهاشو از صورتش کنار زدم(مگه جیمین همون نبود که کردنت؟ 😂)
دستم گرفته شد
بورام: ول کن دستمو.. تو مگه خواب نبودی
جیمین: نه
جیمین دستمو کشید و پرتم کرد رو خودش..
بورام: اخ.. روانی من هنوز خوب نشدم که پرتم میکنی
جیمین:...
راوی: بورام از رو جیمین بلند شد خواست از تخت بیاد پایین
جیمین: نمیتونی راه بری میوفتی
بورام: تو این کارو باهام کردی
جیمین:نمیدونستم..(😂)
بورام خواست بلند شه که(زارت افتاد😂) افتاد
جیمین: دیدی گفتم(خنده)
بورام که از درد تو خودش جمع شده بود گفت
بورام: جیمین نباید این کارو میکردی
جیمین: تو اول و اخرش ماله من بودی..
بورام: خیلی بدی
جیمین: میدونم*خنده*
بورام دوباره باشد و سعی کرد راه بره
بورام: جیمین خدا بگم چیکار کنه ببین چطوری دارم راه میرم
جیمین: خوب میشی
بورام که حرصش درومده بود لنگ لنگون رفت سمت دستشویی و صورتشو اب زد و کارا شو انجام داد
بورام: بیا برو بیرون میخوام لباسمو عوض کنم
جیمین:دیشب بدنتو کامل دیدم پس نمیرم
بورام: خری دیگه خرر(جیمین تروخدا بیا دوباره بکن اینو )
جیمین:*خنده*
دختر یکی از تیشرت های جیمین و در اورد و پوشید
جیمین: خوشم میاد لباسای منو میپوشی*چشمک*
بورام: هوم
جیمین رفت کاراشو انجام داد و بعد بورام رو براید استایل بغل کرد و برد پایین
بورام: میتونم راه برم
جیمین: اره جلو همه پنگوئنی راه میری تازه گردنت هم ضایس
بورام:*میزنه به سینه جیمین*
رفتن تو اشپز خونه و جیمین بورامو رو پاش نشوند..(بعدش صبحونه کوفت کردن)
جیمین ویو-
بورامو بغل کردم خواستم ببرم بالا که صدایی از پشت شنیدم
یونگی:بفرما زده دختر مردمو پاره کرده
جیمین با خنده برگشت سمت یونگی
یونگی وقتی گردن کبود دختر رو دید گفت..
یونگی: جیمین ببین چیکارش کردی زدی..
بورام: اره دوستت زده پارم کرده*با اخم*
یونگی: واقعا خری جیمین
جیمین: یااا بستونه دیگه دوتایی ریختین سرم
یونگی: حقته
جیمین: بسه دیگه
یونگی: عا راستی بیا اینم رژ صورتی*رو به بورام*
بورام: امم ممنونم
یونگی: دخترو بزار بالا بعد بیا باید بریم جایی
جیمین: اومم باشه
جیمین دخترو برد تو اتاقشون
جیمین: جایی نمیری چیزی خواستی خدمتکارا رو صدا میزنی
بورام: با این وضعم جایی میتونم برم؟
جیمین:پنگوئنی که میتونی راه بری
بورام: زود بیا
جیمین:باشه..
جیمین بوسه ای بر لب دختر زد و از اتاق خارج شد..
یونگی: اومدی..نظرت چیه بریم خوشگذرونی؟
جیمین: اومم کجا؟
یونگی:ی جایی میریم بالاخره
جیمین: کیا هستن؟
یونگی:همه اعضا
جیمین: پایم بریم
یونگی:ایول
جیمین رفت سفارش بورام رو پیش خدمتکارا کرد و بعد رفتن سوار ماشین..
جیمین ماشینو روشن کرد و راه افتاد..
جیمین: زنگ بزن ببین کجان
یونگی: الان زنگ میزنم(خلاصه زنگ زد و تا شب خوشگذرونی بودن)
(پرش زمان به شب)
بورام: چرا نمیاد
یهو در باز شد..
بورام: جیمین سکتم دادی کجا بودی تا الان؟
جیمین: با دوستام رفته بودیم بیرون
بورام: خوبه بهت گفتم زود بیا
جیمین: خیلی خب من خستمه
جیمین کمر بورام رو گرفت و خوابوندش رو تخت و بعد خودشم رفت رو تخت و بورامو تو بغلش گرفت و خوابیدن
خماری خماری 💃🏻💃🏻
شرایط: ۱۲ لایک
گایز به احتمال زیاد پارت بعد پارت اخره و فکرایی هم برای فیک جدید تو سرمه😉
حمایت کنین داوشای گلم
بورام ویو-
با نوری جلوی چشمام بیدار شدم دیدم جیمین دستش دورمه و غرق خوابه..
موهاشو از صورتش کنار زدم(مگه جیمین همون نبود که کردنت؟ 😂)
دستم گرفته شد
بورام: ول کن دستمو.. تو مگه خواب نبودی
جیمین: نه
جیمین دستمو کشید و پرتم کرد رو خودش..
بورام: اخ.. روانی من هنوز خوب نشدم که پرتم میکنی
جیمین:...
راوی: بورام از رو جیمین بلند شد خواست از تخت بیاد پایین
جیمین: نمیتونی راه بری میوفتی
بورام: تو این کارو باهام کردی
جیمین:نمیدونستم..(😂)
بورام خواست بلند شه که(زارت افتاد😂) افتاد
جیمین: دیدی گفتم(خنده)
بورام که از درد تو خودش جمع شده بود گفت
بورام: جیمین نباید این کارو میکردی
جیمین: تو اول و اخرش ماله من بودی..
بورام: خیلی بدی
جیمین: میدونم*خنده*
بورام دوباره باشد و سعی کرد راه بره
بورام: جیمین خدا بگم چیکار کنه ببین چطوری دارم راه میرم
جیمین: خوب میشی
بورام که حرصش درومده بود لنگ لنگون رفت سمت دستشویی و صورتشو اب زد و کارا شو انجام داد
بورام: بیا برو بیرون میخوام لباسمو عوض کنم
جیمین:دیشب بدنتو کامل دیدم پس نمیرم
بورام: خری دیگه خرر(جیمین تروخدا بیا دوباره بکن اینو )
جیمین:*خنده*
دختر یکی از تیشرت های جیمین و در اورد و پوشید
جیمین: خوشم میاد لباسای منو میپوشی*چشمک*
بورام: هوم
جیمین رفت کاراشو انجام داد و بعد بورام رو براید استایل بغل کرد و برد پایین
بورام: میتونم راه برم
جیمین: اره جلو همه پنگوئنی راه میری تازه گردنت هم ضایس
بورام:*میزنه به سینه جیمین*
رفتن تو اشپز خونه و جیمین بورامو رو پاش نشوند..(بعدش صبحونه کوفت کردن)
جیمین ویو-
بورامو بغل کردم خواستم ببرم بالا که صدایی از پشت شنیدم
یونگی:بفرما زده دختر مردمو پاره کرده
جیمین با خنده برگشت سمت یونگی
یونگی وقتی گردن کبود دختر رو دید گفت..
یونگی: جیمین ببین چیکارش کردی زدی..
بورام: اره دوستت زده پارم کرده*با اخم*
یونگی: واقعا خری جیمین
جیمین: یااا بستونه دیگه دوتایی ریختین سرم
یونگی: حقته
جیمین: بسه دیگه
یونگی: عا راستی بیا اینم رژ صورتی*رو به بورام*
بورام: امم ممنونم
یونگی: دخترو بزار بالا بعد بیا باید بریم جایی
جیمین: اومم باشه
جیمین دخترو برد تو اتاقشون
جیمین: جایی نمیری چیزی خواستی خدمتکارا رو صدا میزنی
بورام: با این وضعم جایی میتونم برم؟
جیمین:پنگوئنی که میتونی راه بری
بورام: زود بیا
جیمین:باشه..
جیمین بوسه ای بر لب دختر زد و از اتاق خارج شد..
یونگی: اومدی..نظرت چیه بریم خوشگذرونی؟
جیمین: اومم کجا؟
یونگی:ی جایی میریم بالاخره
جیمین: کیا هستن؟
یونگی:همه اعضا
جیمین: پایم بریم
یونگی:ایول
جیمین رفت سفارش بورام رو پیش خدمتکارا کرد و بعد رفتن سوار ماشین..
جیمین ماشینو روشن کرد و راه افتاد..
جیمین: زنگ بزن ببین کجان
یونگی: الان زنگ میزنم(خلاصه زنگ زد و تا شب خوشگذرونی بودن)
(پرش زمان به شب)
بورام: چرا نمیاد
یهو در باز شد..
بورام: جیمین سکتم دادی کجا بودی تا الان؟
جیمین: با دوستام رفته بودیم بیرون
بورام: خوبه بهت گفتم زود بیا
جیمین: خیلی خب من خستمه
جیمین کمر بورام رو گرفت و خوابوندش رو تخت و بعد خودشم رفت رو تخت و بورامو تو بغلش گرفت و خوابیدن
خماری خماری 💃🏻💃🏻
شرایط: ۱۲ لایک
گایز به احتمال زیاد پارت بعد پارت اخره و فکرایی هم برای فیک جدید تو سرمه😉
حمایت کنین داوشای گلم
۳۳.۱k
۳۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.