پارت هفدهم
پارت هفدهم
از زبان آکوتاگاوا
دازای سان منو مجبور کرد که جینکو رو به خونش ببرم تا استراحت کنه.البته مجبور که...تو همون لحظه اول که بهم گفت من قبول کردم چون دازای سان بود
بعد از اون هم بهم گفت که(دوستان فکر کنید آکوتاگاوا داره به چن دقیقه پیش فکر میکنه😐):وقتی آتسوشی کون گریش میگرفت همه بهش میگفتیم ساکت شو و گریه نکن ولی اگه ایندفعه گریه کرد سعی کن از دستش عصبانی نشی
(خب تموم شد بیاید به زمان حال😐)
نمیدونم چرا دازای سان این حرفا رو زد یا اصن چه بلایی سر جینکو اومده
از زبان آکوتاگاوا
دازای سان منو مجبور کرد که جینکو رو به خونش ببرم تا استراحت کنه.البته مجبور که...تو همون لحظه اول که بهم گفت من قبول کردم چون دازای سان بود
بعد از اون هم بهم گفت که(دوستان فکر کنید آکوتاگاوا داره به چن دقیقه پیش فکر میکنه😐):وقتی آتسوشی کون گریش میگرفت همه بهش میگفتیم ساکت شو و گریه نکن ولی اگه ایندفعه گریه کرد سعی کن از دستش عصبانی نشی
(خب تموم شد بیاید به زمان حال😐)
نمیدونم چرا دازای سان این حرفا رو زد یا اصن چه بلایی سر جینکو اومده
۲.۲k
۰۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.