part³³
part³³
قرار در شرکت 🖇️
كوک :لونا بیا بریم خونه
لونا:باشه....کی بود
کوک:جیمین بود میگفت میخوایم بریم بیرون شام بخوریم
لونا:باشه بریم
پرش زمانی یه ربع بعد
ویو کوک
رسیدیم خونه وارد خونه شدیم هیچکس نبود حتما همه تو اتاقاشون دارن آماده میشن با لونا رفتم تو اتاقامون.......
ویو لونا
بعد اینکه با کوک رفتیم تو اتاق لباسام رو عوض کردم یه لباس دیگه پوشیدم آرایشم و تمدید کردم و موهامو مرتب کردم کوکم لباساش رو عوض کرد موهاش و دوباره شونه کرد و حالت داد بعدش دوتایی رفتیم پایین یونا رو مبل نشسته بود داشت با گوشیش ور میرفت آماده شده بود رفتم سمتش کوکم رفت سمت آشپز خونه تا آب بخوره
لونا:یونا
یونا:اومدین
لونا:اوهوم
یونا:کجا بودین
لونا:رفتیم یکم قدم بزنیم... راستی یونا
یونا:هوم
لونا:تو دوست پسر داری ؟؟
یونا:............
ویو جیمین
تقریبا آماده بودم گوشیم رو برداشتم از اتاق خارج شدم و رفتم طبقه پایین داشتم از پله ها پایین میرفتم ک دیدم یونا و لونا رو مبل نشستن به راه رفتن ادامه دادم ک با حرفی که لونا زد وایستادم داشتم گوش میکردم لونا گفت
لونا:تو دوست پسر داری ؟؟
یونا:خوب....نه...
جوابی ک یونا داد خیالم رو راحت کرد...هنوز با خودم درگیر بودن ک چرا آنقدر بهش فکر میکنم....همونجا وایستاده بودم که صدای تهیونگ توجهم رو جلب کرد
ته:اینجا چیکار میکنی
برگشتم دیدم ته و سونا دارن بهم نگاه میکنن
جیمین:ها...چیزه....اینجا همینطوری (لبخند زایه)
سونا:خوب بریم دیگه
جیمین:اوم بریم
"پرش زمانی وقتی میرسن رستوران"
ادمین:وارد رستوران میشن میرن سمت میزی ک رزرو کردن میشنن بعد چند مین گارسون میاد سفارششون بگیره
گارسون :چی میل دارین
جیمین: بولگوگی
یونا :منم نائنگ میون
سونا:منم نائنگ میون میخورم
تهیونگ:توفو
لونا :جا جانگمیون
کوک:منم...بیبیمباپ میخورم
گارسون:چشم
بعد تعظیم میکنه و میره
ویو لونا
بعد سفارش غذا منتظر موندیم نیم ساعتی گذشت ک غذا رو آوردن بعد خوردن غذا تهیونگ و سونا گفتن میرن دور بزنن منو کوک و جیمین و یونا ام رفتیم خونه ولی تو راه یکم خوراکی گرفتیم....وقتی رسیدیم خونه جیمین و یونا بدون هیچ حرفی رفتن بالا تو اتاقاشون منو و کوکم وسایل و تو آشپز خونه گذاشتیم و رفتیم تو اتاقمون کوک رفت دوش گرفت منم لباسام و عوض کردم و رفتم پایین رو مبل نشستم و داشتم دنبال یه فیلم خوب میگشتم به ساعت نگاه کردم ساعت نه بود...بعد کلی گشتن هیچی پیدا نکرم😑تصمیم گرفتم به بقیه بگم گیم بزنیم رفتم بالا کوک داشت موهاشو خشک میکرد رفتم سمت میز آرایش موهامو شونه کردم و بافتم بعدم به کوک گفتم بریم پایین به یونا و جیمینم گفتم رو مبل نشستیم و شروع کردیم گیم زدن و خوراکی خوردن جیمین وسط بازی گفت
جیمین:اینجوری حال نمیده بیای.....
داشت حرف میزد که در باز شد سونا و تهیونک اومدن و مارو دیدن ک داریم گیم میزنیم سریع اومدن پیشمون جیمین ادامه داد
جیمین:بیاین شرط بزاریم....یا...مجازات....
لونا:خوبه.....
سونا:لونا لطفا تو انتخاب نکن که میزنم دهنت
لونا:خیلی خوب بابا
یونا:میگم سخت نباشه هر کی باخت بادکنک ی که پر آب رو رو سرش میترکونیم چون من نمیخوام معدم دوباره بهم بریزه دفعه ی پیش سونا همه چیز باهم مخلوط کرد داد من خوردم تا چند روز معدم درد میکرد....
سونا:باشه (باخنده)
ته :خوب بیاین بازی کنیم ...ولی بادکنک داریم ؟؟؟
یونا:اوهوم
کوک :خوب برو آب پر کن
یونا:چشم.... نوکرت که نیستم خودت گمشو...ایش
کوک:😐😐
سونا :من پر میکنم بحث نکنین
تهیونگ :منم میام
بعد یه ربع تهیونگ و سونا با کلی بادکنک که پر آب بود اومدن......
اسکی ممنوع ❌
قرار در شرکت 🖇️
كوک :لونا بیا بریم خونه
لونا:باشه....کی بود
کوک:جیمین بود میگفت میخوایم بریم بیرون شام بخوریم
لونا:باشه بریم
پرش زمانی یه ربع بعد
ویو کوک
رسیدیم خونه وارد خونه شدیم هیچکس نبود حتما همه تو اتاقاشون دارن آماده میشن با لونا رفتم تو اتاقامون.......
ویو لونا
بعد اینکه با کوک رفتیم تو اتاق لباسام رو عوض کردم یه لباس دیگه پوشیدم آرایشم و تمدید کردم و موهامو مرتب کردم کوکم لباساش رو عوض کرد موهاش و دوباره شونه کرد و حالت داد بعدش دوتایی رفتیم پایین یونا رو مبل نشسته بود داشت با گوشیش ور میرفت آماده شده بود رفتم سمتش کوکم رفت سمت آشپز خونه تا آب بخوره
لونا:یونا
یونا:اومدین
لونا:اوهوم
یونا:کجا بودین
لونا:رفتیم یکم قدم بزنیم... راستی یونا
یونا:هوم
لونا:تو دوست پسر داری ؟؟
یونا:............
ویو جیمین
تقریبا آماده بودم گوشیم رو برداشتم از اتاق خارج شدم و رفتم طبقه پایین داشتم از پله ها پایین میرفتم ک دیدم یونا و لونا رو مبل نشستن به راه رفتن ادامه دادم ک با حرفی که لونا زد وایستادم داشتم گوش میکردم لونا گفت
لونا:تو دوست پسر داری ؟؟
یونا:خوب....نه...
جوابی ک یونا داد خیالم رو راحت کرد...هنوز با خودم درگیر بودن ک چرا آنقدر بهش فکر میکنم....همونجا وایستاده بودم که صدای تهیونگ توجهم رو جلب کرد
ته:اینجا چیکار میکنی
برگشتم دیدم ته و سونا دارن بهم نگاه میکنن
جیمین:ها...چیزه....اینجا همینطوری (لبخند زایه)
سونا:خوب بریم دیگه
جیمین:اوم بریم
"پرش زمانی وقتی میرسن رستوران"
ادمین:وارد رستوران میشن میرن سمت میزی ک رزرو کردن میشنن بعد چند مین گارسون میاد سفارششون بگیره
گارسون :چی میل دارین
جیمین: بولگوگی
یونا :منم نائنگ میون
سونا:منم نائنگ میون میخورم
تهیونگ:توفو
لونا :جا جانگمیون
کوک:منم...بیبیمباپ میخورم
گارسون:چشم
بعد تعظیم میکنه و میره
ویو لونا
بعد سفارش غذا منتظر موندیم نیم ساعتی گذشت ک غذا رو آوردن بعد خوردن غذا تهیونگ و سونا گفتن میرن دور بزنن منو کوک و جیمین و یونا ام رفتیم خونه ولی تو راه یکم خوراکی گرفتیم....وقتی رسیدیم خونه جیمین و یونا بدون هیچ حرفی رفتن بالا تو اتاقاشون منو و کوکم وسایل و تو آشپز خونه گذاشتیم و رفتیم تو اتاقمون کوک رفت دوش گرفت منم لباسام و عوض کردم و رفتم پایین رو مبل نشستم و داشتم دنبال یه فیلم خوب میگشتم به ساعت نگاه کردم ساعت نه بود...بعد کلی گشتن هیچی پیدا نکرم😑تصمیم گرفتم به بقیه بگم گیم بزنیم رفتم بالا کوک داشت موهاشو خشک میکرد رفتم سمت میز آرایش موهامو شونه کردم و بافتم بعدم به کوک گفتم بریم پایین به یونا و جیمینم گفتم رو مبل نشستیم و شروع کردیم گیم زدن و خوراکی خوردن جیمین وسط بازی گفت
جیمین:اینجوری حال نمیده بیای.....
داشت حرف میزد که در باز شد سونا و تهیونک اومدن و مارو دیدن ک داریم گیم میزنیم سریع اومدن پیشمون جیمین ادامه داد
جیمین:بیاین شرط بزاریم....یا...مجازات....
لونا:خوبه.....
سونا:لونا لطفا تو انتخاب نکن که میزنم دهنت
لونا:خیلی خوب بابا
یونا:میگم سخت نباشه هر کی باخت بادکنک ی که پر آب رو رو سرش میترکونیم چون من نمیخوام معدم دوباره بهم بریزه دفعه ی پیش سونا همه چیز باهم مخلوط کرد داد من خوردم تا چند روز معدم درد میکرد....
سونا:باشه (باخنده)
ته :خوب بیاین بازی کنیم ...ولی بادکنک داریم ؟؟؟
یونا:اوهوم
کوک :خوب برو آب پر کن
یونا:چشم.... نوکرت که نیستم خودت گمشو...ایش
کوک:😐😐
سونا :من پر میکنم بحث نکنین
تهیونگ :منم میام
بعد یه ربع تهیونگ و سونا با کلی بادکنک که پر آب بود اومدن......
اسکی ممنوع ❌
۵.۰k
۲۷ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.