پارت》1《پارت
پارت 1
سوکی ویو:
هی خدا تا کی باید برای این زنیکه کار کنم، چرا نمیمیره، دینگ دینگ(زنگ گوشیه)
سوکی:سلام یونگی خوبی
یونگی:تنکس خوبم، میخوام بیام کافه چندتا مشروب بگیر حال کنیم
سوکی:به من چه خودت برو بگیر
یونگی:خوب پس مشکلی نداری که فقط برای خودم بگیرم
سوکی:باشه اصلا من میگیرم
یواشکی رفتم ۴،۵ تا مشروب گرفتم اومد که دیدم یونگی اومده
یونگی:به به خانم سوکی تشروف اوردن
یک ساعت بعد:
خیلی مست کردیم یونگی هم که اصلا نمیفهمید چی میگه عجیب بود این همیشه ظرفیتش زیاد بود
سوکی:پاشو بریم خیلی مست کردی
یونگی:عه ولم کن
سوکی:باشه بای
یونگی:نه نه غلط کردم منو ببر
داشتیم می رفتیم که به آقایی برخورد کردیم، کت و شلوار و کروات مشکی با موهای مشکی داشت،عقبشم که پر از بادیگارد؟ شایدم دوست؟ نمیدونم عقبش چندتا مرد بود، معلوم بود برای قمار اومده
سوکجین ویو:
داشتم به کافه شایدم بار همیشگی میرفتم که قمار کنم، تو کافه با دونفر برخورد کردم خواستم به آدم هام بگم کتکشون بزنه که فکر دیگه ای به ذهنم رسید
سوکی:متاسفیم آقا
سوکجین:هه صبر کن ببینم به همین راحتیا که نمیشه برین باید باهام قمار کنید سر این دختر(اشاره به سوکی) وگرنه براتون بد میشه
یونگی:قبوله (سوکجین پوزخند میزند)
سوکی:نمیسه ایشون مس....
سوکجین:میخواست مست نکن به من چه حالا هم قبول کرده نمیتونی کاری کنی کوچولو بجز خفه شدن
(این یه فیکه و همشون تخیله منه و واقعی نیست)
شرایط:
لایک:5
کامنت:5
سوکی ویو:
هی خدا تا کی باید برای این زنیکه کار کنم، چرا نمیمیره، دینگ دینگ(زنگ گوشیه)
سوکی:سلام یونگی خوبی
یونگی:تنکس خوبم، میخوام بیام کافه چندتا مشروب بگیر حال کنیم
سوکی:به من چه خودت برو بگیر
یونگی:خوب پس مشکلی نداری که فقط برای خودم بگیرم
سوکی:باشه اصلا من میگیرم
یواشکی رفتم ۴،۵ تا مشروب گرفتم اومد که دیدم یونگی اومده
یونگی:به به خانم سوکی تشروف اوردن
یک ساعت بعد:
خیلی مست کردیم یونگی هم که اصلا نمیفهمید چی میگه عجیب بود این همیشه ظرفیتش زیاد بود
سوکی:پاشو بریم خیلی مست کردی
یونگی:عه ولم کن
سوکی:باشه بای
یونگی:نه نه غلط کردم منو ببر
داشتیم می رفتیم که به آقایی برخورد کردیم، کت و شلوار و کروات مشکی با موهای مشکی داشت،عقبشم که پر از بادیگارد؟ شایدم دوست؟ نمیدونم عقبش چندتا مرد بود، معلوم بود برای قمار اومده
سوکجین ویو:
داشتم به کافه شایدم بار همیشگی میرفتم که قمار کنم، تو کافه با دونفر برخورد کردم خواستم به آدم هام بگم کتکشون بزنه که فکر دیگه ای به ذهنم رسید
سوکی:متاسفیم آقا
سوکجین:هه صبر کن ببینم به همین راحتیا که نمیشه برین باید باهام قمار کنید سر این دختر(اشاره به سوکی) وگرنه براتون بد میشه
یونگی:قبوله (سوکجین پوزخند میزند)
سوکی:نمیسه ایشون مس....
سوکجین:میخواست مست نکن به من چه حالا هم قبول کرده نمیتونی کاری کنی کوچولو بجز خفه شدن
(این یه فیکه و همشون تخیله منه و واقعی نیست)
شرایط:
لایک:5
کامنت:5
۷.۸k
۱۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.