اوه مای شامپاین🍷💜
𝖕𝖆𝖗𝖙 ⁵
𝓞𝓱 𝓶𝔂 𝓬𝓱𝓪𝓶𝓹𝓪𝓰𝓷𝓮🍷💜
جیمین به جینا نگاه کرد و گفت: از من استفاده کن...
جینا به جیمین نگاه کرد. مثل اینکه جیمین نتونست جلوی احساساتش رو بگیره اون عاشق جینا شده بود.
جیمین: من دوست پسرت میشم🙂(👉🏻این الان مثلا قیافه ی جیمینه😂)
جینا: چ چ چ چی؟
جیمین: گفتم دیگه من دوست پسرت میشم که حرس اون پسره که دوسش داری رو در بیاری
جینا: چی؟من؟دوسش دارم؟چی داری میگی. عمرا من دوسش داشته باشم
جیمین: از قیافه ی الانت معلوم بود که دوسش داری
جینا: هوفففف باشه دوسش داشتم ولی دیگه نه
جیمین:آره جون عمت
جینا: باشه فهمیدم دروغگوی خوبی نیستم
جیمین: خب حالا نظرت چیه؟ نمیخوای کاری کنی
جینا: نه
جیمین: چرا؟
جینا:وقتی گفتم دیگه دوسش ندارم واقعا گفتم. این فقط یه عشق یه طرفه ی مسخره و طولانی بود
جیمین: واوو تاثیر گذار بود
جینا: ممنون.بیا بریم دور بزنیم خسته شدم
جیمین: ولش کن بابا حوصله ندارم
جینا دست جیمینو گرفت و کشید و گفت: بیا بریم حرف الکی نزن امشب هر کار من بگم میکنی
و بدو کردن(این لحظه رو کیدرامرا میتونن تجسم کنن😁)
تپش قلب جیمین بالا رفت جوری که انگار داشت از سینه اش بیرون می اومد. تا حالا کسی اینطوری باهاش رفتار نکرده بود، همه با فهمیدن اینکه اون خونآشامه ازش میترسیدن. اما جینا فرق داشت...
تو همین فکرا بود که جینا گفت: راستی من هنوز اسمتو نمیدونم خوشم نمیاد همینجور صدات کنم آقای پارک
جیمین: اها آره راست میگی. خب اسم من جیمینه
جینا: خب، پس بیا بریم چرخ و فلک سوار بشیم جیمین شی😁
جیمین: بریم
[(توی چرخ و فلک)]
جینا: واییی اینجا تو شب چقدر قشنگه
جینا همینجور حرف میزد که چرخ فلک یهو ایستاد و جینا افتاد توی بغل جیمین
جینا توی چشمای جیمین نگاه کرد و بالاخره فهمید اون حسی که هر بار به چشماش نگاه میکنه چیه...
خب بچه ها اینم از پارت۵ ایشالا اگه زنده دربیام از درس و مشق پارت۶ رو امشب مینویسم😁💜🍷
𝓞𝓱 𝓶𝔂 𝓬𝓱𝓪𝓶𝓹𝓪𝓰𝓷𝓮🍷💜
جیمین به جینا نگاه کرد و گفت: از من استفاده کن...
جینا به جیمین نگاه کرد. مثل اینکه جیمین نتونست جلوی احساساتش رو بگیره اون عاشق جینا شده بود.
جیمین: من دوست پسرت میشم🙂(👉🏻این الان مثلا قیافه ی جیمینه😂)
جینا: چ چ چ چی؟
جیمین: گفتم دیگه من دوست پسرت میشم که حرس اون پسره که دوسش داری رو در بیاری
جینا: چی؟من؟دوسش دارم؟چی داری میگی. عمرا من دوسش داشته باشم
جیمین: از قیافه ی الانت معلوم بود که دوسش داری
جینا: هوفففف باشه دوسش داشتم ولی دیگه نه
جیمین:آره جون عمت
جینا: باشه فهمیدم دروغگوی خوبی نیستم
جیمین: خب حالا نظرت چیه؟ نمیخوای کاری کنی
جینا: نه
جیمین: چرا؟
جینا:وقتی گفتم دیگه دوسش ندارم واقعا گفتم. این فقط یه عشق یه طرفه ی مسخره و طولانی بود
جیمین: واوو تاثیر گذار بود
جینا: ممنون.بیا بریم دور بزنیم خسته شدم
جیمین: ولش کن بابا حوصله ندارم
جینا دست جیمینو گرفت و کشید و گفت: بیا بریم حرف الکی نزن امشب هر کار من بگم میکنی
و بدو کردن(این لحظه رو کیدرامرا میتونن تجسم کنن😁)
تپش قلب جیمین بالا رفت جوری که انگار داشت از سینه اش بیرون می اومد. تا حالا کسی اینطوری باهاش رفتار نکرده بود، همه با فهمیدن اینکه اون خونآشامه ازش میترسیدن. اما جینا فرق داشت...
تو همین فکرا بود که جینا گفت: راستی من هنوز اسمتو نمیدونم خوشم نمیاد همینجور صدات کنم آقای پارک
جیمین: اها آره راست میگی. خب اسم من جیمینه
جینا: خب، پس بیا بریم چرخ و فلک سوار بشیم جیمین شی😁
جیمین: بریم
[(توی چرخ و فلک)]
جینا: واییی اینجا تو شب چقدر قشنگه
جینا همینجور حرف میزد که چرخ فلک یهو ایستاد و جینا افتاد توی بغل جیمین
جینا توی چشمای جیمین نگاه کرد و بالاخره فهمید اون حسی که هر بار به چشماش نگاه میکنه چیه...
خب بچه ها اینم از پارت۵ ایشالا اگه زنده دربیام از درس و مشق پارت۶ رو امشب مینویسم😁💜🍷
۳.۵k
۱۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.