پارت 10 خدایا ب من صبر ایوب بده گزارش ندینننننن
از زبان ات
من و جونگ کوک و تهیونگ و یونگی همه جارو گشتیم.میخواستیم بریم ب طبقه 13 ولی پله هاش افتاده بود و از چوب درس شده بود
ات : فک کنم فهمیدم چرا پیداش نکردین. احتمالا طبقه 13 ب بالاس..پله ها اینجا نابود شده
تهیونگ : بالام بزرگه نمیتونم پرواز کنم تا اون بالا
ات : هوفف
یونگی : میتونم تا اون سمت بپرم
ات : مطمئنی
یونگی : اوهوم
خیلی کنجکاو بودم.چرا یونگی از موقعی ک دنبالم بود تا الان داره گریه میکنه. و جونگ کوک صورتشو پوشونده
ات : نریز اون الماسارو یونگی
یونگی : هوم؟
ات : اشکات
کوک : یونگی قلبش ضعیفه وقتی داخل قفس زندونی بود دست و پاشو بایه چیز اهنگی پوشونده بودن و ی ماسک اهنی هم رو دهنش گزاشته بودن با همه اینا هم گردنش و دستاش و کمرش و گردنشو با زنجیر بسته بودن
ات : متاسفم
با دو شصت دستم اشکاشو پاک کردم. ی لبخند ریزی بهم زد و بهم اشاره کرد ک بیام رو کولش. رفتم رو کولش و محکم بش گرفتم..رف عقبتر ک موقع دوییدن سرعتش بیشتر کنه
یونگی : اماده ای
ات : اوهوم
دویید و وقتی رسید، پرید و رفتیم ی طبقه بالا تر
یونگی : تو برو اتاقارو بگرد تا من ته و کوک رو بیارم بالا
ات : باشه
وقتی راه میرفتم چوبای زمین صدا در میوردن اروم راه میرفتم میترسیدم چوبا بشکنه و با حس کسی پشتم برگشتم و جیغ زدم
ات : واییی زهرم ترکید میشه یدفه ای نیاین
تهیونگ و کوک و یونگی : ببخشید
ات : اشکالی نداره
همین ک خواستم ی قدم بزارم چوب زیر پام شکست و افتادم ولی تهیونگ منو گرف
ات : هوف...نزدیک بود
یدفه با حس فرو کردن چیزی داخل پام جیغ خفه ای کشیدم..و تهیونگ منو کشید بالا ی چاقو داخل پام بود..ولی کار کیه...ی..یلحظه
جونگ کوک : جین هیوونگگگگگ
جین : جونگ کوک
اشتباه میگردم طبقه 13 نبود. پام خیلی درد میکرد تهیونگ چاقو رو گرفت و اروم درش اورد
تهیونگ : معذرت میخوام
ات : اشکالی نداره
جونگ کوک جین رو کشید بالا و ی نگاه ترسناکی بهم کرد
جین : تو گلام رو ازم قایم کردی
ترسیدم
تهیونگ : نه هیونگ.کمکمون کرد تا پیدات کنیم
جین :....
کوک : جدی میگیم
جین : هوم
ات : سوکجین. تو ادم بدی نیستی
جین :.....
ات تو گوش تهیونگ : این چرا نگاهش اینقد سرده خیلی ترسناکه
تهیونگ : جین اون پرستارا فقد 5 نفر بودن ک مردن. این چند ساله ما داشتیم ادمای بیگناه رو میکشتیم
جین : تو از کجا میدونی...هیچ دلیل منطقی وجود نداره
ات : وجود داره جین این هم دلیلشه
فیلمشو نشونش دادم
جین : چقد ناز بودم
کوک : حالا تو ب قیافت توجه میکنی یا ب بلایی ک این پرستارا سرت اوردن 🗿
ات : خنده * مشکلی نیس.
جین : ولی..قبل این دختره. ی دختر دیگ پیشم بود.
من و جونگ کوک و تهیونگ و یونگی همه جارو گشتیم.میخواستیم بریم ب طبقه 13 ولی پله هاش افتاده بود و از چوب درس شده بود
ات : فک کنم فهمیدم چرا پیداش نکردین. احتمالا طبقه 13 ب بالاس..پله ها اینجا نابود شده
تهیونگ : بالام بزرگه نمیتونم پرواز کنم تا اون بالا
ات : هوفف
یونگی : میتونم تا اون سمت بپرم
ات : مطمئنی
یونگی : اوهوم
خیلی کنجکاو بودم.چرا یونگی از موقعی ک دنبالم بود تا الان داره گریه میکنه. و جونگ کوک صورتشو پوشونده
ات : نریز اون الماسارو یونگی
یونگی : هوم؟
ات : اشکات
کوک : یونگی قلبش ضعیفه وقتی داخل قفس زندونی بود دست و پاشو بایه چیز اهنگی پوشونده بودن و ی ماسک اهنی هم رو دهنش گزاشته بودن با همه اینا هم گردنش و دستاش و کمرش و گردنشو با زنجیر بسته بودن
ات : متاسفم
با دو شصت دستم اشکاشو پاک کردم. ی لبخند ریزی بهم زد و بهم اشاره کرد ک بیام رو کولش. رفتم رو کولش و محکم بش گرفتم..رف عقبتر ک موقع دوییدن سرعتش بیشتر کنه
یونگی : اماده ای
ات : اوهوم
دویید و وقتی رسید، پرید و رفتیم ی طبقه بالا تر
یونگی : تو برو اتاقارو بگرد تا من ته و کوک رو بیارم بالا
ات : باشه
وقتی راه میرفتم چوبای زمین صدا در میوردن اروم راه میرفتم میترسیدم چوبا بشکنه و با حس کسی پشتم برگشتم و جیغ زدم
ات : واییی زهرم ترکید میشه یدفه ای نیاین
تهیونگ و کوک و یونگی : ببخشید
ات : اشکالی نداره
همین ک خواستم ی قدم بزارم چوب زیر پام شکست و افتادم ولی تهیونگ منو گرف
ات : هوف...نزدیک بود
یدفه با حس فرو کردن چیزی داخل پام جیغ خفه ای کشیدم..و تهیونگ منو کشید بالا ی چاقو داخل پام بود..ولی کار کیه...ی..یلحظه
جونگ کوک : جین هیوونگگگگگ
جین : جونگ کوک
اشتباه میگردم طبقه 13 نبود. پام خیلی درد میکرد تهیونگ چاقو رو گرفت و اروم درش اورد
تهیونگ : معذرت میخوام
ات : اشکالی نداره
جونگ کوک جین رو کشید بالا و ی نگاه ترسناکی بهم کرد
جین : تو گلام رو ازم قایم کردی
ترسیدم
تهیونگ : نه هیونگ.کمکمون کرد تا پیدات کنیم
جین :....
کوک : جدی میگیم
جین : هوم
ات : سوکجین. تو ادم بدی نیستی
جین :.....
ات تو گوش تهیونگ : این چرا نگاهش اینقد سرده خیلی ترسناکه
تهیونگ : جین اون پرستارا فقد 5 نفر بودن ک مردن. این چند ساله ما داشتیم ادمای بیگناه رو میکشتیم
جین : تو از کجا میدونی...هیچ دلیل منطقی وجود نداره
ات : وجود داره جین این هم دلیلشه
فیلمشو نشونش دادم
جین : چقد ناز بودم
کوک : حالا تو ب قیافت توجه میکنی یا ب بلایی ک این پرستارا سرت اوردن 🗿
ات : خنده * مشکلی نیس.
جین : ولی..قبل این دختره. ی دختر دیگ پیشم بود.
۲۸۵.۲k
۲۱ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.