عشق در یک نگاه❤🍷
عشق در یک نگاه❤🍷
پارت 17
شعار: خدت میدونی❤🍷
لیزگه
به سقف زل زده بودم که مردی سرم ب دست وارد اتاقم شد
_پس من با شما خودمو انداختم.
حقم داشتم خیلی خوشگلی
_مرسی اما شما
_فک کنم همونیم ک با هم خودمونو پرت کردیم
_اهان خب چرا انداختیم؟
_اون نقطه برای منم تاریکه
_اسمتون چیه.؟
_لیزگه البته ملیس دوستم میگه
_اها ملیس دختر عموی منه
_اره میدونم
خوبه
اومد کنارم روی صندلی نشست و با سوالی که پرسید پرام ریخت
_چرا من به شما پیام دادم عشقم شمام جواب منو دادید؟
_واقعا؟
_اره
_بخدا یادم نیست
_ولش کنین برا منم عجیبه.
_موافقم
۱ هفته بعد.
ییعیت
از بیمارستان مرخص شدیم و ملیس لیزگه رم اورد خونه.
خیلی قشنگ بود یجورای دلم پیشش گیر بود.
سرم گیج رفت و یه صحنه پنج ثانیه ای از جلو چشام رد شد.
صحنه ای بود که نامه دستم بود.
_من عاشق سارپ شدم
این جمله هی تو مغزم پلی میشد.
حالم خوب نبود.
جریان این جمله چی بود؟
لیزگه
من دستم و ییعیت پاش شکسته بود.
_خیلی بد بود درد داشت.
وقتی رسیدیم خونه من چون حالم اصلا خوب نبود خابیدم و ییعیت همش سر پا بود.
من دراز کشیده بودم ولی فرم بالشم اذییتم میکرد.
ییعیت در زد و اومد تو اتاق خواست وسیله برداره.
_اقا ییعیت ببخشید میشه یه کمکی کنید
_بله چی شده؟
_بالشم اذیتم میکنه.
_بزارید درستش کنم
سرمو بلند کردم که بالشو درست کنه و اونم سرشو پایین اورده بود تا بالش زیر سرمو صاف کنه که بهو....
ادامه دارد...
پارت 17
شعار: خدت میدونی❤🍷
لیزگه
به سقف زل زده بودم که مردی سرم ب دست وارد اتاقم شد
_پس من با شما خودمو انداختم.
حقم داشتم خیلی خوشگلی
_مرسی اما شما
_فک کنم همونیم ک با هم خودمونو پرت کردیم
_اهان خب چرا انداختیم؟
_اون نقطه برای منم تاریکه
_اسمتون چیه.؟
_لیزگه البته ملیس دوستم میگه
_اها ملیس دختر عموی منه
_اره میدونم
خوبه
اومد کنارم روی صندلی نشست و با سوالی که پرسید پرام ریخت
_چرا من به شما پیام دادم عشقم شمام جواب منو دادید؟
_واقعا؟
_اره
_بخدا یادم نیست
_ولش کنین برا منم عجیبه.
_موافقم
۱ هفته بعد.
ییعیت
از بیمارستان مرخص شدیم و ملیس لیزگه رم اورد خونه.
خیلی قشنگ بود یجورای دلم پیشش گیر بود.
سرم گیج رفت و یه صحنه پنج ثانیه ای از جلو چشام رد شد.
صحنه ای بود که نامه دستم بود.
_من عاشق سارپ شدم
این جمله هی تو مغزم پلی میشد.
حالم خوب نبود.
جریان این جمله چی بود؟
لیزگه
من دستم و ییعیت پاش شکسته بود.
_خیلی بد بود درد داشت.
وقتی رسیدیم خونه من چون حالم اصلا خوب نبود خابیدم و ییعیت همش سر پا بود.
من دراز کشیده بودم ولی فرم بالشم اذییتم میکرد.
ییعیت در زد و اومد تو اتاق خواست وسیله برداره.
_اقا ییعیت ببخشید میشه یه کمکی کنید
_بله چی شده؟
_بالشم اذیتم میکنه.
_بزارید درستش کنم
سرمو بلند کردم که بالشو درست کنه و اونم سرشو پایین اورده بود تا بالش زیر سرمو صاف کنه که بهو....
ادامه دارد...
۴.۵k
۱۶ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.