فرشته در باطن شیطان پارت ۴
پارت ۴
که بابام گفت:
مین:ا.ت تو دیوونه ای یا اشتباهی مغز خر خوردی ؟؟
ا.ت:با گزینه دوم حال نکردم بابایی
مین:ای خداااا چرا این کارو کردی اخه دختر میدونی اونجا اصن کیا هستن ؟؟
ا.ت:نه ولی من و که نمی خوان بخورن می خورن ایا؟؟
مین:حالا میبینیم می خورن یا نه
( راستی ا.ت و لینا باهم گردش رفتن اینا فردای اون شبه )
مین:حالا هم برو حاضر شو بچه جون باید زودتر بریم
ا.ت:چشم رییس
راوی:
ا.ت به اتاقش رفت و حاضر شد حالا شما یه چیز گنگ و خفن و مافیایی تصور کنید.
بعد از مامان ا.ت خداحافظی کردن ا.ت و باباش سوار ماشین شدن و رفتن به محل تحویل بادیگارد که جیمینم اینجا بود و.....
ویو جیمین
با اون یارو ( کسی که بادبگاردارو می یاره بچها یارو کسه خاصی نیس سره همین اسم نذاشتم براش ) منتظر مین بودم مطمئنم دخترشو نمیاره هه چطوری هم پشت تلفن گفت میام چه دل و جرئتی داره به خدا ما هم اگه انقد دل و جرئت داشتیم الان سر دسته مافیا ها بودیم به مولا
بعد چند مین یه ماشین اومد که مین پیاده شد و اون دخترشم همینطوره با دیدنشون با خودم گفتم اووومم چه دل و جرئتی ( از اون اوووممم ها نه ها منحرف نشید عه زشته بخدااا😂😐)
سلام علیک کردیم و مین داشت با یارو حرف میزد
مین:وایستا ببینم تعداد بادیگاردا ۹۵ تاس من ۱۰۰ تا گفته بودم
یارو:خب همینقدر شد دیگه چه کنم می خوای بخا نمی خوای نخا ( با تمسخر )
جیمین:ببینم عوضی سر ما کلاه گذاشتی اسکل
یارو:عوا فهمیدی عمرا دستتون به این بادیگاردا بخوره
ا.ت و مین و جیمین باهم :چیییییی؟؟
که یهو ........
(پایان)
پارت بعدی یه اتفاق کوچولویییی هم بین ا.ت و موچی میفته یاع یاع یاع
لایک :بالای ۷ تا
کامنت:بالای ۴ تا تکراری نباشه خواهشن
من برم پارت بعدی رو اماده کنم اگه شرطارو برسونین فوری پارت بعد رو میزارم
که بابام گفت:
مین:ا.ت تو دیوونه ای یا اشتباهی مغز خر خوردی ؟؟
ا.ت:با گزینه دوم حال نکردم بابایی
مین:ای خداااا چرا این کارو کردی اخه دختر میدونی اونجا اصن کیا هستن ؟؟
ا.ت:نه ولی من و که نمی خوان بخورن می خورن ایا؟؟
مین:حالا میبینیم می خورن یا نه
( راستی ا.ت و لینا باهم گردش رفتن اینا فردای اون شبه )
مین:حالا هم برو حاضر شو بچه جون باید زودتر بریم
ا.ت:چشم رییس
راوی:
ا.ت به اتاقش رفت و حاضر شد حالا شما یه چیز گنگ و خفن و مافیایی تصور کنید.
بعد از مامان ا.ت خداحافظی کردن ا.ت و باباش سوار ماشین شدن و رفتن به محل تحویل بادیگارد که جیمینم اینجا بود و.....
ویو جیمین
با اون یارو ( کسی که بادبگاردارو می یاره بچها یارو کسه خاصی نیس سره همین اسم نذاشتم براش ) منتظر مین بودم مطمئنم دخترشو نمیاره هه چطوری هم پشت تلفن گفت میام چه دل و جرئتی داره به خدا ما هم اگه انقد دل و جرئت داشتیم الان سر دسته مافیا ها بودیم به مولا
بعد چند مین یه ماشین اومد که مین پیاده شد و اون دخترشم همینطوره با دیدنشون با خودم گفتم اووومم چه دل و جرئتی ( از اون اوووممم ها نه ها منحرف نشید عه زشته بخدااا😂😐)
سلام علیک کردیم و مین داشت با یارو حرف میزد
مین:وایستا ببینم تعداد بادیگاردا ۹۵ تاس من ۱۰۰ تا گفته بودم
یارو:خب همینقدر شد دیگه چه کنم می خوای بخا نمی خوای نخا ( با تمسخر )
جیمین:ببینم عوضی سر ما کلاه گذاشتی اسکل
یارو:عوا فهمیدی عمرا دستتون به این بادیگاردا بخوره
ا.ت و مین و جیمین باهم :چیییییی؟؟
که یهو ........
(پایان)
پارت بعدی یه اتفاق کوچولویییی هم بین ا.ت و موچی میفته یاع یاع یاع
لایک :بالای ۷ تا
کامنت:بالای ۴ تا تکراری نباشه خواهشن
من برم پارت بعدی رو اماده کنم اگه شرطارو برسونین فوری پارت بعد رو میزارم
۳.۸k
۲۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.