قسمت آخر سریال نبرد گل ها ( درخواستی برنده مسابقه مریم او
قسمت آخر سریال نبرد گل ها ( درخواستی برنده مسابقه مریم اوزرلی )
جهان میمیره و فرد جدیدی وارد زندگی گلفام میشه .امیدو گلرو ازدواج میکنند .گلرو به یک ادم پول پرست تبدیل میشه وسعی میکنه که برای شوهر گلفام دلبری کنه .گلفام همه ی شهرتش رو از دست داده و دیگه همه فقط گلرو رو میشناسن .اسماعیل و غنچه و دویگو و مرت ازدواج میکنند .
یه روز گلفام میره لباس فروشی و میبینه همه چا فقط لباس های گلروعه عصبانی میشه و لباس هارو پاره میکنه زنگ میزنن به شوهرش و گلرو هم میره و با لبخند به گلفام نگاه میکنه .
گلفام میفهمه که خالده مادرشه و سعی میکنه که یه رابطه ی خواهری با گلرو برقرار کنه اما موفق نمیشه و گلرو پسش میزنه .گلرو حلقه ی ازدواج امید رو پس میده و میگه دیگه نمی خوامت و خلاصه دل امید رو میشکونه .
همه ی اعضای خانواده ی گلرو با گلرو قهرن و گلرو سر اخر میگه همتون اخراجید از خونم گمشید بیرون .چیچک هم میره با تانر زندگی میکنه و غنچه هم میره خونه ی اسماعیل و خواهر بزرگ گلرو با شوهر و مادرشوهرش برمیگردن به شهر خودشون .گلفام خونه رو خالی میکنه و گلرو میاد تو اتاقش و همدیگه رو بغل میکنند .همه از عمارت میرن و امید هم میره و موقع رفتن یه نگاه ناامیدانه به گلفام میندازه.
گلرو از بالای ایوان به رفتن همه نگاه میکنه اما هیچ کاری نمی کنه .محبوبه میاد پیش گلرو و میگه برای خودم متاسفم که فکر میکردم تو ادم خوبی هستی تو خیلی پستی .
یه خانواده ی جدید میان به سرایداری اون خانواده یه دختر دارن که شبیه بچگی گلروعه .گلرو میره پیشش و میگه اسمت چیه ؟ودختر میگه عایشه گل .گلرو میگه بزرگ شدی میخوای چی کارشی که دختر هم میگه میخوام گلرو سپاهی بشم .
گلرو یاد بچگی خودش میفته که میخواست گلفام سپاهی بشه و با ترس به عمارت نگاهی میندازه و فیلم تموم میشه
جهان میمیره و فرد جدیدی وارد زندگی گلفام میشه .امیدو گلرو ازدواج میکنند .گلرو به یک ادم پول پرست تبدیل میشه وسعی میکنه که برای شوهر گلفام دلبری کنه .گلفام همه ی شهرتش رو از دست داده و دیگه همه فقط گلرو رو میشناسن .اسماعیل و غنچه و دویگو و مرت ازدواج میکنند .
یه روز گلفام میره لباس فروشی و میبینه همه چا فقط لباس های گلروعه عصبانی میشه و لباس هارو پاره میکنه زنگ میزنن به شوهرش و گلرو هم میره و با لبخند به گلفام نگاه میکنه .
گلفام میفهمه که خالده مادرشه و سعی میکنه که یه رابطه ی خواهری با گلرو برقرار کنه اما موفق نمیشه و گلرو پسش میزنه .گلرو حلقه ی ازدواج امید رو پس میده و میگه دیگه نمی خوامت و خلاصه دل امید رو میشکونه .
همه ی اعضای خانواده ی گلرو با گلرو قهرن و گلرو سر اخر میگه همتون اخراجید از خونم گمشید بیرون .چیچک هم میره با تانر زندگی میکنه و غنچه هم میره خونه ی اسماعیل و خواهر بزرگ گلرو با شوهر و مادرشوهرش برمیگردن به شهر خودشون .گلفام خونه رو خالی میکنه و گلرو میاد تو اتاقش و همدیگه رو بغل میکنند .همه از عمارت میرن و امید هم میره و موقع رفتن یه نگاه ناامیدانه به گلفام میندازه.
گلرو از بالای ایوان به رفتن همه نگاه میکنه اما هیچ کاری نمی کنه .محبوبه میاد پیش گلرو و میگه برای خودم متاسفم که فکر میکردم تو ادم خوبی هستی تو خیلی پستی .
یه خانواده ی جدید میان به سرایداری اون خانواده یه دختر دارن که شبیه بچگی گلروعه .گلرو میره پیشش و میگه اسمت چیه ؟ودختر میگه عایشه گل .گلرو میگه بزرگ شدی میخوای چی کارشی که دختر هم میگه میخوام گلرو سپاهی بشم .
گلرو یاد بچگی خودش میفته که میخواست گلفام سپاهی بشه و با ترس به عمارت نگاهی میندازه و فیلم تموم میشه
۱۰.۶k
۰۷ فروردین ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.