تقدیم به عاشقان منتظر
تقدیم به عاشقان منتظر
سالها قبل یه جایی یه دختر جوون عاشق پسری بود. پسر رنگ قرمز رو دوست داشت و دختر همیشه برای دیدن اون لباسهای قرمز میپوشید. یه روز که قرار بود همدیگه رو ببینن قرار شد که دختر برای دیدن اون پسر بیاد میدون فردوسی. دختر اون روز هم مثل همیشه قرمز میپوشه و میآد سر قرار ولی خبری از پسره نمیشه. دختر روز بعد هم میآد همونجا. و روز بعد، و روز بعد… ولی از اون پسر دیگه خبری نمیشه. ٣٠ سال، ٤٠ سال، دیگه اون یه زن مسن شده بود. حالا همه قصهی بانوی سرخپوش توی میدون فردوسی رو میدونستند. اون سالها سر قرار، منتظر نشست. حالا مردم اونو به بقلدستیشون نشون میدادن:
« ایناهاش! این همون زن سرخپوشه.»
یاقوت زنی که به قدر عمرمن سراپا سرخ پوش ساکن میدان نامرادیها بود
میدان تاریخ و دلاوریها، فردوسی
از بچگی اینطور شنیدم:
یکی سر قرار کاشته اش
عشقش با او قرار میگذاره وبا دیگری ازدواج میکنه
دیگری که میگفت:
یاقوت عاشق رهی معیری بوده.
اما یاقوت هر که و عاشق هر کسی که بوده برای من امروز از پیش بیشتر سمبل عشقهای اسطوره ای شد
یادگار عهد شباب
و او همچنان سعی در پردهداری و کتمان راز محبوب دارد
یاقوت که افسانه شد و روزی هم دیگر نبود و کسی نفهمید یاقوت رفت .
"به این می گن عشق"
گزارشگر سوال میکنه، میگن عاشق بودی
می تونست یکباره راز سر به مهر را برملا کنه و آبروی عشق را بر باد سپارد
اما او که پاسدار حرم عشق است
میگه: نه
او همه ما را به سخره جهل انسانی میگیره
کی می تونه بفهمه چه بر یاقوت گذشته؟
یا چه عشقی در دلش خانه داشته؟
حتی ما را لایق دانستن عشق بزرگش ندانست
و چه خوب فهمید که بشر امروز عشق را نشناسد.
http://uupload.ir/filelink/049VgCVMFEzw/psz5_01_the_lady_in_red09361699379.mp3
سالها قبل یه جایی یه دختر جوون عاشق پسری بود. پسر رنگ قرمز رو دوست داشت و دختر همیشه برای دیدن اون لباسهای قرمز میپوشید. یه روز که قرار بود همدیگه رو ببینن قرار شد که دختر برای دیدن اون پسر بیاد میدون فردوسی. دختر اون روز هم مثل همیشه قرمز میپوشه و میآد سر قرار ولی خبری از پسره نمیشه. دختر روز بعد هم میآد همونجا. و روز بعد، و روز بعد… ولی از اون پسر دیگه خبری نمیشه. ٣٠ سال، ٤٠ سال، دیگه اون یه زن مسن شده بود. حالا همه قصهی بانوی سرخپوش توی میدون فردوسی رو میدونستند. اون سالها سر قرار، منتظر نشست. حالا مردم اونو به بقلدستیشون نشون میدادن:
« ایناهاش! این همون زن سرخپوشه.»
یاقوت زنی که به قدر عمرمن سراپا سرخ پوش ساکن میدان نامرادیها بود
میدان تاریخ و دلاوریها، فردوسی
از بچگی اینطور شنیدم:
یکی سر قرار کاشته اش
عشقش با او قرار میگذاره وبا دیگری ازدواج میکنه
دیگری که میگفت:
یاقوت عاشق رهی معیری بوده.
اما یاقوت هر که و عاشق هر کسی که بوده برای من امروز از پیش بیشتر سمبل عشقهای اسطوره ای شد
یادگار عهد شباب
و او همچنان سعی در پردهداری و کتمان راز محبوب دارد
یاقوت که افسانه شد و روزی هم دیگر نبود و کسی نفهمید یاقوت رفت .
"به این می گن عشق"
گزارشگر سوال میکنه، میگن عاشق بودی
می تونست یکباره راز سر به مهر را برملا کنه و آبروی عشق را بر باد سپارد
اما او که پاسدار حرم عشق است
میگه: نه
او همه ما را به سخره جهل انسانی میگیره
کی می تونه بفهمه چه بر یاقوت گذشته؟
یا چه عشقی در دلش خانه داشته؟
حتی ما را لایق دانستن عشق بزرگش ندانست
و چه خوب فهمید که بشر امروز عشق را نشناسد.
http://uupload.ir/filelink/049VgCVMFEzw/psz5_01_the_lady_in_red09361699379.mp3
۴.۲k
۰۴ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.