Korean war
PART²⁵
+ خیلی بی مزه اید
& باور کن تقصیر من نبود، مکس گفت اینکارو کنم
پسرک که انگار واقعا ناراحت شده بود ، با عصبانیت سالن را ترک کرد ، مکس و جیمین با تعجب به جای خالی پسرک نگاه میکردند
£ زیاده روی کردیم؟
& کوک خیلی با جنبه هست، چیشد یهو؟
مکس خواست بره دنبال کوک که جیمین دستش را گرفت
& الان نیاز داره تنها باشه
شب شده بود ، همه رفته بودند و مکس و جیمین با استرس بهم نگاه میکردند
& چیزیش نشده باشه..
.
.
.
+ مسخره ها ، اینکارا یعنی چی ، مثلا خیلی بامزه هستن ، هر هر هر خندیدم ، وای چقدر شوخی قشنگی
کوک روی زمین نشسته بود و از ظهر داشت باخودش حرف میزد، سنگ دیگه ای برداشت و پرت کرد
+ نه اخه میدونی از چی حرص..
حرفش کامل نشد که حس کرد شونه های کسی به شونه هایش برخورد کرد ، خواست بلند شه که
_ بشین سرجات ، غر غر کن ، من بهت گوش میدم
+ یاا تو کی هستی.؟
_ فکر کن یه غریبه که اومده بهت گوش بده
+ اینکارا چیه بزار ببینمت
_ فقط غر بزن ، با اینکه کی هستم چیکار داری؟
+ اول که شیرین شدن برنج ، بعدشم که شوخی بی مزه اونا ، حالا هم یه غریبه که میخواد غر زدن گوش بده ، عالیه
_ مگه چیکار کردن که اینقدر عصبی هستی؟
+ مسخره ترین شوخی عمرم ، اومدن میگن فرمانده داره نگات میکنه ،
_ خب نگاه کنه ، مگه چیه؟
+ نه اخه نگاه نمیکرد
_ از اینکه نگات نمیکرد ناراحتی؟
+ نه ببین اصلا قضیه این نیست
_ پس چیه؟
+ نمیدونم ، هوف
_ بیخیال شو ، زندگی ارزش نداره
+ تو چقدر آروم و خون سردی
_ بده؟
+ نه خیلی خوبه ، برای آدمی مثل من ، درست مثل آب رو آتیشی
_ من ابم؟
+ اره ، آرومی..حس خوبی داری
_ هوم خوبه
پسرک سرشو روی شونه فرد پشتش گذاشت
+ اون ستاره رو که نزدیک به ماهه میبینی؟
_ اره اره
+ اون ستاره منم
_ تویی؟
+ اوهوم..پدر همیشه میگفت اون ماه مامانه و اون ستاره هم منم که پیش مامانم تا مواظبش باشم
_ اوه متاسفم بابتش
چشمای پسرک دوباره مثل ابر بهاری شروع به باریدن کرد.. سر پسرک به گردن فرد پشتش چسبیده بود ، مرد با حس خیسی گردنش متوجه اشک های پسرک شد
_ گریه کردن خیلی خوبه
+ توهم گریه کن
_ خیلی وقته گریه نکردم
+ چرا؟
_ نمیدونم
شرایط پارت بعد:
25 لایک
20 کامنت
+ خیلی بی مزه اید
& باور کن تقصیر من نبود، مکس گفت اینکارو کنم
پسرک که انگار واقعا ناراحت شده بود ، با عصبانیت سالن را ترک کرد ، مکس و جیمین با تعجب به جای خالی پسرک نگاه میکردند
£ زیاده روی کردیم؟
& کوک خیلی با جنبه هست، چیشد یهو؟
مکس خواست بره دنبال کوک که جیمین دستش را گرفت
& الان نیاز داره تنها باشه
شب شده بود ، همه رفته بودند و مکس و جیمین با استرس بهم نگاه میکردند
& چیزیش نشده باشه..
.
.
.
+ مسخره ها ، اینکارا یعنی چی ، مثلا خیلی بامزه هستن ، هر هر هر خندیدم ، وای چقدر شوخی قشنگی
کوک روی زمین نشسته بود و از ظهر داشت باخودش حرف میزد، سنگ دیگه ای برداشت و پرت کرد
+ نه اخه میدونی از چی حرص..
حرفش کامل نشد که حس کرد شونه های کسی به شونه هایش برخورد کرد ، خواست بلند شه که
_ بشین سرجات ، غر غر کن ، من بهت گوش میدم
+ یاا تو کی هستی.؟
_ فکر کن یه غریبه که اومده بهت گوش بده
+ اینکارا چیه بزار ببینمت
_ فقط غر بزن ، با اینکه کی هستم چیکار داری؟
+ اول که شیرین شدن برنج ، بعدشم که شوخی بی مزه اونا ، حالا هم یه غریبه که میخواد غر زدن گوش بده ، عالیه
_ مگه چیکار کردن که اینقدر عصبی هستی؟
+ مسخره ترین شوخی عمرم ، اومدن میگن فرمانده داره نگات میکنه ،
_ خب نگاه کنه ، مگه چیه؟
+ نه اخه نگاه نمیکرد
_ از اینکه نگات نمیکرد ناراحتی؟
+ نه ببین اصلا قضیه این نیست
_ پس چیه؟
+ نمیدونم ، هوف
_ بیخیال شو ، زندگی ارزش نداره
+ تو چقدر آروم و خون سردی
_ بده؟
+ نه خیلی خوبه ، برای آدمی مثل من ، درست مثل آب رو آتیشی
_ من ابم؟
+ اره ، آرومی..حس خوبی داری
_ هوم خوبه
پسرک سرشو روی شونه فرد پشتش گذاشت
+ اون ستاره رو که نزدیک به ماهه میبینی؟
_ اره اره
+ اون ستاره منم
_ تویی؟
+ اوهوم..پدر همیشه میگفت اون ماه مامانه و اون ستاره هم منم که پیش مامانم تا مواظبش باشم
_ اوه متاسفم بابتش
چشمای پسرک دوباره مثل ابر بهاری شروع به باریدن کرد.. سر پسرک به گردن فرد پشتش چسبیده بود ، مرد با حس خیسی گردنش متوجه اشک های پسرک شد
_ گریه کردن خیلی خوبه
+ توهم گریه کن
_ خیلی وقته گریه نکردم
+ چرا؟
_ نمیدونم
شرایط پارت بعد:
25 لایک
20 کامنت
۸.۵k
۱۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.