دو پارتی رقص مرگ ♡ علامت ات * علامت جی هوپ♡
چرامتوجه احساسات من نمیشه...اون دختر...چرا نمیفهمه من عاشقشم هر کاری میکنم که متوجه من بشه هر کادویی که تونستم براش فرستادم دیگ خسته شدم اصلا چرا اون موقع بهم گفت دوسم داره بعد الان اینجوری میکنه این همه کادو و نامه اصلا بازشون میکنه ؟ چرا .....
♡ات وایستا ...چرا متوجه من نمیشی هاااا چرا نمیفهمی عاشقتم...من دوست دارم
*جی هوپ ما نمیتونم ... باهم باشیم ...من مجبورم با یکی دیگ ازدواج کنم .... مجبورم ...
♡چیییییی چرا*پدرم مجبورم کرده میفهمییی
♡خب باشه آروم باش ...حداقل بگو که کادو هام رو دیدی نامه هام رو دیدی ....*آره ولی ...پدرم همرو آتیش زد ...خداحافظ جی هوپ ...♡حداقل بگو که میتونی قلبم رو حس کنییی میتونی صدای قلبم رو بشنویییی (با داد) میتونی منو حس کنی ...فقط بگو که منو میفهمی ....لطفا برای آخرین بار ....بگو که واقعا منو دوست داری ....*متاسفم...
آخرین کلمه ( متاسفم ) یعنی چی ...به همین سادگی قلب منو دزدید و رفت پس اون موقع ها چی ....منو هم در نظر بگیر ات...
ساعت ها گذشت پسر هنوز روی اون نیمکت پارک نشسته بود شب شده بود قلبش ...احساس میکرد که نابود شده ...از درون ....اون پولدار نبود ....ولی میتونست تا آخر تلاش کنه ...اون درست مثل اسمش (هوپی) امید داشت بع عشق و تلاش ..ولی اون دختر همهی امیدش بود و الان دیگ نیست و رفته ...دیگ نابود شد ...با سختی بلند شد و به خونش رفت خونه کوچیکی بود ... ولی گرم درست برعکس قبل الان پسر که سرد شده ....خوابش برد به گریه خوابید ...روز بعد رفت کنار ساحل باد به صورتش میخورد احساس خنکی میکرد چه حس خوبی این باد قلب بیقرار پسر رو تا حدودی آروم میکرد با صدای پیامک گوشیش رو نگا کرد از طرف دوستش بود ...بکهیون ...عجیب بود اون چرا باید بهش پیام بده پیام رو باز کرد :سلام داداش خوبی ...شنیدم فرشته زندگیت رفته هه آلان پیش منه ...نامزدمه ...هه بهت نگفته نه ...اخیی حتما تعجب کردی تو که پولی نداری تا ات باهات باشه.. اون خیلی باهوشه ...فهمید که کدوم خوبیم ...الان دیگ فرشته کوچولوت مال منه ....امشب عروسیمونه...خوشحال میشم بیایی خداحافظ داداش ...
با خوندن پیام قلبش برای لحظه ای نزد یعنی چی اون که گفت پدرش مجبورش کرده ....پس دروغ گفت یعنی اون با بکهیون نامزد کرده ....خه چرا دروغ گفت ...بکهیون همیشه به هوپی میگفت داداش و به ات میگفت زن داداش ...الان چرا اینکارو کرد ...چند وقت پیش دعوای بدی با بکهیون داشت و الان هم ...بکهیون فرشتش رو گرفت ...ات با خواسته خودش رفته وچرا منو نمیبینه ......هوپی: عصبی بودم حالم بد بود خیلی خیلی آتیش انتقام داشتم ...
♡ات وایستا ...چرا متوجه من نمیشی هاااا چرا نمیفهمی عاشقتم...من دوست دارم
*جی هوپ ما نمیتونم ... باهم باشیم ...من مجبورم با یکی دیگ ازدواج کنم .... مجبورم ...
♡چیییییی چرا*پدرم مجبورم کرده میفهمییی
♡خب باشه آروم باش ...حداقل بگو که کادو هام رو دیدی نامه هام رو دیدی ....*آره ولی ...پدرم همرو آتیش زد ...خداحافظ جی هوپ ...♡حداقل بگو که میتونی قلبم رو حس کنییی میتونی صدای قلبم رو بشنویییی (با داد) میتونی منو حس کنی ...فقط بگو که منو میفهمی ....لطفا برای آخرین بار ....بگو که واقعا منو دوست داری ....*متاسفم...
آخرین کلمه ( متاسفم ) یعنی چی ...به همین سادگی قلب منو دزدید و رفت پس اون موقع ها چی ....منو هم در نظر بگیر ات...
ساعت ها گذشت پسر هنوز روی اون نیمکت پارک نشسته بود شب شده بود قلبش ...احساس میکرد که نابود شده ...از درون ....اون پولدار نبود ....ولی میتونست تا آخر تلاش کنه ...اون درست مثل اسمش (هوپی) امید داشت بع عشق و تلاش ..ولی اون دختر همهی امیدش بود و الان دیگ نیست و رفته ...دیگ نابود شد ...با سختی بلند شد و به خونش رفت خونه کوچیکی بود ... ولی گرم درست برعکس قبل الان پسر که سرد شده ....خوابش برد به گریه خوابید ...روز بعد رفت کنار ساحل باد به صورتش میخورد احساس خنکی میکرد چه حس خوبی این باد قلب بیقرار پسر رو تا حدودی آروم میکرد با صدای پیامک گوشیش رو نگا کرد از طرف دوستش بود ...بکهیون ...عجیب بود اون چرا باید بهش پیام بده پیام رو باز کرد :سلام داداش خوبی ...شنیدم فرشته زندگیت رفته هه آلان پیش منه ...نامزدمه ...هه بهت نگفته نه ...اخیی حتما تعجب کردی تو که پولی نداری تا ات باهات باشه.. اون خیلی باهوشه ...فهمید که کدوم خوبیم ...الان دیگ فرشته کوچولوت مال منه ....امشب عروسیمونه...خوشحال میشم بیایی خداحافظ داداش ...
با خوندن پیام قلبش برای لحظه ای نزد یعنی چی اون که گفت پدرش مجبورش کرده ....پس دروغ گفت یعنی اون با بکهیون نامزد کرده ....خه چرا دروغ گفت ...بکهیون همیشه به هوپی میگفت داداش و به ات میگفت زن داداش ...الان چرا اینکارو کرد ...چند وقت پیش دعوای بدی با بکهیون داشت و الان هم ...بکهیون فرشتش رو گرفت ...ات با خواسته خودش رفته وچرا منو نمیبینه ......هوپی: عصبی بودم حالم بد بود خیلی خیلی آتیش انتقام داشتم ...
۱۲.۳k
۲۲ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.