پارت ۴
پارت چهارم
نام فکت🍷(خون اشام ترسناک)🍷
چشمام رو واز کردم دیدم تو یه اتاق دیگه هستم کنارم هم یه آدم خواب بود پشتش بهم بود ما اینکه حالم بد بود ولی میخواستم یواشکی فرار کنم آروم از رو تخت بلند شدم رفتم سمت در درو واز کردم رفتم بیرون درو بستم همه جا تاریک بود لامپ ها خاموش بود پله ها رو دیدم ازش رفتم پایین رسیدم پایین رفتم سمت در خروج که یه دفعه صدای زوزه گرگ آمد از ترس مردم همون جا وایستادم صدا قطع شد دستگیره درو آوردم پایین که دیدم در واز نمیشه نمی دونستم باید چیکار کنم دیگه که همون جا نشستم به گریه کردم کوک داشت می آمد سمتم ولی من متوجه نشدم و همینطور. گریه کردم صدای گریم زیاد بود همه اعضا خانه آمدم پایین لامپ رو روشن کردن و نگاهم میکردن که یه دفعه چشمام رو پاک کردم پاشدم.سرم رو گرفتم بالا همه رو دیدم همه نگاه ها رو من بود کوک داشت نگاهم میکرد لوپام سرخ شد با دو رفتم از پله ها بالا رفتم رفتم تو اتاقم داشتم از خجالت میمردم
که کوک آمد تو اتاقم
_بازم تو هستی که
دلم براش تنگ بود ولی محل ندادم
+اگه واقعا دوست داری بری می توانی بری در واز هست
_چی واقعا
+اره آزادی برو
_واقعا ممنونم
+خواهش میکنم برو بیرون راننده منتظر تو هست
_چرا منو ول کردی
+خوب ولت نکردم خوشگله می توانی بیای پیشم بمونی فعلا برو یکم خوش بگزرون بعدن اگه از زندگی خسته شدی فقت می توانی منو صدا بزنی و بگی ارباب کوک بعد من میام و تو رو با خودم میبرم
_اهوم مرسی ولی من دیگه عمرن بیام اینجا
+می بینیمت 😐😂
_خوب خداحافظ کوک خان
+به سلامت سوزی
_تو منو از کجا میشناسی
+از بچگی
_ها
+برو دیگه بای
از اتاق رفت بیرون منم رود رفتم از خانه بیرون و سوار ماشین شدم.و داشتم به سمت خانه میرفتم که همش تو فکر مامان بابام بودم بعد چند دقیقه رسیدم خانه از ماشین پیاده شدم ماشین رفت منم زنگ درو زدم که خدمت کار آمد درو واز کرد
_سلام
خدمت کار (خانم خوش آمدی بفرمایید داخل
_ممنونم
مامانم(خدمت کار کی بود
خدمت کار (دخترتون آمدن
_سلام مامان
مامانم (,وای دخترم تو کجا بودی بیل بغلم
_باشه 🤗
مامانم (وای دخترم می دونی چقدر نگران شدم کجا بودی
_وای ببخشید
نمی توانستم بهش بگم که منو خون آشام دزدیده
_عام مامان من خانه دوستم بودم
مامانم (آهان خوب دخترم حالا ولش کن برو یکم دوش بگیر بعد برویکم استراحت کن
_باشه مامان من رفتم حمام
مامانم(یه لحظه وایسا ببینم
_باشه چی شده
مامانم(گردنت وی شده چرا کبود شده
_اها خوب کار دوستم بود داشت به شوخی گازم میگرفت یعنی زامبی بوده از این حرفا دیگه مامان من رفتم هستم بای
مامانم(باشه برو بای
رفتم زود تو اتاق درو بستم رفتم روبه آیینه خودم رو دیدم ترسیدم گردنم کبود بود زیر چشمم قرمز بود دیگه رفتم حمام و حمام کردم و انگار تمیز تمیز بودم خیلی حس خوبی بود رفتم لباس پوشیدم گرفتم رو تخت خوابیدم
تا چند ساعت بعد از خواب بلند شدم رفتم غذا و آب خوردم خیلی تشنه و گشنه بودم
مامانم تعجب کرده بود
_مامان بابام کجاست
مامانم(بابات شرکت هست الان دیگه میاد خانه
_اها باشه
مامانم (دخترم یه پسری بود که از بچگی باهاش بازی میکردی می آمد خانه ما همسایه قبلی اون پسر خیلی خوبی هست و متین همکار بابات شده و تو رو خیلی دوست داره اگه میخوای باهاش دوست باش
_عه مامان گفتم دربارهی ازدواج یا دوست پسر حرف نزنیم باشه دیگه نگو من کسی رو دوست ندارم
مامانم (خوب باشه دخترم
_ممنون من رفتم تو اتاقم فیلم ببینم فعلا بای
مامانم (باشه دخترم برو بای
پایان پارت🍷
منتظر پارت پنج باش بیب 🤤🍷
نام فکت🍷(خون اشام ترسناک)🍷
چشمام رو واز کردم دیدم تو یه اتاق دیگه هستم کنارم هم یه آدم خواب بود پشتش بهم بود ما اینکه حالم بد بود ولی میخواستم یواشکی فرار کنم آروم از رو تخت بلند شدم رفتم سمت در درو واز کردم رفتم بیرون درو بستم همه جا تاریک بود لامپ ها خاموش بود پله ها رو دیدم ازش رفتم پایین رسیدم پایین رفتم سمت در خروج که یه دفعه صدای زوزه گرگ آمد از ترس مردم همون جا وایستادم صدا قطع شد دستگیره درو آوردم پایین که دیدم در واز نمیشه نمی دونستم باید چیکار کنم دیگه که همون جا نشستم به گریه کردم کوک داشت می آمد سمتم ولی من متوجه نشدم و همینطور. گریه کردم صدای گریم زیاد بود همه اعضا خانه آمدم پایین لامپ رو روشن کردن و نگاهم میکردن که یه دفعه چشمام رو پاک کردم پاشدم.سرم رو گرفتم بالا همه رو دیدم همه نگاه ها رو من بود کوک داشت نگاهم میکرد لوپام سرخ شد با دو رفتم از پله ها بالا رفتم رفتم تو اتاقم داشتم از خجالت میمردم
که کوک آمد تو اتاقم
_بازم تو هستی که
دلم براش تنگ بود ولی محل ندادم
+اگه واقعا دوست داری بری می توانی بری در واز هست
_چی واقعا
+اره آزادی برو
_واقعا ممنونم
+خواهش میکنم برو بیرون راننده منتظر تو هست
_چرا منو ول کردی
+خوب ولت نکردم خوشگله می توانی بیای پیشم بمونی فعلا برو یکم خوش بگزرون بعدن اگه از زندگی خسته شدی فقت می توانی منو صدا بزنی و بگی ارباب کوک بعد من میام و تو رو با خودم میبرم
_اهوم مرسی ولی من دیگه عمرن بیام اینجا
+می بینیمت 😐😂
_خوب خداحافظ کوک خان
+به سلامت سوزی
_تو منو از کجا میشناسی
+از بچگی
_ها
+برو دیگه بای
از اتاق رفت بیرون منم رود رفتم از خانه بیرون و سوار ماشین شدم.و داشتم به سمت خانه میرفتم که همش تو فکر مامان بابام بودم بعد چند دقیقه رسیدم خانه از ماشین پیاده شدم ماشین رفت منم زنگ درو زدم که خدمت کار آمد درو واز کرد
_سلام
خدمت کار (خانم خوش آمدی بفرمایید داخل
_ممنونم
مامانم(خدمت کار کی بود
خدمت کار (دخترتون آمدن
_سلام مامان
مامانم (,وای دخترم تو کجا بودی بیل بغلم
_باشه 🤗
مامانم (وای دخترم می دونی چقدر نگران شدم کجا بودی
_وای ببخشید
نمی توانستم بهش بگم که منو خون آشام دزدیده
_عام مامان من خانه دوستم بودم
مامانم (آهان خوب دخترم حالا ولش کن برو یکم دوش بگیر بعد برویکم استراحت کن
_باشه مامان من رفتم حمام
مامانم(یه لحظه وایسا ببینم
_باشه چی شده
مامانم(گردنت وی شده چرا کبود شده
_اها خوب کار دوستم بود داشت به شوخی گازم میگرفت یعنی زامبی بوده از این حرفا دیگه مامان من رفتم هستم بای
مامانم(باشه برو بای
رفتم زود تو اتاق درو بستم رفتم روبه آیینه خودم رو دیدم ترسیدم گردنم کبود بود زیر چشمم قرمز بود دیگه رفتم حمام و حمام کردم و انگار تمیز تمیز بودم خیلی حس خوبی بود رفتم لباس پوشیدم گرفتم رو تخت خوابیدم
تا چند ساعت بعد از خواب بلند شدم رفتم غذا و آب خوردم خیلی تشنه و گشنه بودم
مامانم تعجب کرده بود
_مامان بابام کجاست
مامانم(بابات شرکت هست الان دیگه میاد خانه
_اها باشه
مامانم (دخترم یه پسری بود که از بچگی باهاش بازی میکردی می آمد خانه ما همسایه قبلی اون پسر خیلی خوبی هست و متین همکار بابات شده و تو رو خیلی دوست داره اگه میخوای باهاش دوست باش
_عه مامان گفتم دربارهی ازدواج یا دوست پسر حرف نزنیم باشه دیگه نگو من کسی رو دوست ندارم
مامانم (خوب باشه دخترم
_ممنون من رفتم تو اتاقم فیلم ببینم فعلا بای
مامانم (باشه دخترم برو بای
پایان پارت🍷
منتظر پارت پنج باش بیب 🤤🍷
۲۳.۲k
۲۶ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.