پارت15
پارت15
لیسا: با اینکه رزی و جیمین و جنی و تهیونگ یه عقشون رسیدن ولی من اون لحظه خوشحال نبودم همش فکرم درگیره جونگ کوک بود یعنی چی شده بود؟ خیلی نگران بودم برای همین از کل بچه ها خدافظی کردم و اومدم بیرون سوار ماشینم شدم و رفتم سمت خونه ی جونگ کوک وقتی رسیدم دیدم چراغای خونش روشنه فهمیدم بیداره رفتم سمت در خونش در زدم دیدم هیچکی باز نکرد بخاطر همین مجبور شدم از دری که جلوش استخره برم
..........
وای اخیش بالاخره اومدم تو خب پس جونگ کوک کو؟
از طرف رزی: یعنی این دو تا مجنون چشون شد؟
جنی: اره منم خیلی فکرم درگیره.
تهیونگ: جونگ کوک بخاطر چیز الکی نمیزاره بره پس یعنی یه چی شده
جنی: خب عشقم ما هم الان همینو گفتیم دیگه
لیسا: با اینکه رزی و جیمین و جنی و تهیونگ یه عقشون رسیدن ولی من اون لحظه خوشحال نبودم همش فکرم درگیره جونگ کوک بود یعنی چی شده بود؟ خیلی نگران بودم برای همین از کل بچه ها خدافظی کردم و اومدم بیرون سوار ماشینم شدم و رفتم سمت خونه ی جونگ کوک وقتی رسیدم دیدم چراغای خونش روشنه فهمیدم بیداره رفتم سمت در خونش در زدم دیدم هیچکی باز نکرد بخاطر همین مجبور شدم از دری که جلوش استخره برم
..........
وای اخیش بالاخره اومدم تو خب پس جونگ کوک کو؟
از طرف رزی: یعنی این دو تا مجنون چشون شد؟
جنی: اره منم خیلی فکرم درگیره.
تهیونگ: جونگ کوک بخاطر چیز الکی نمیزاره بره پس یعنی یه چی شده
جنی: خب عشقم ما هم الان همینو گفتیم دیگه
۸۵.۵k
۱۰ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.