اینم ۳ تا پارت دیگه خدمت شما😀
#ارباب.جذاب.من🌸♥️
#part_23
#دیانا
پشت کمد لباسام رو برداشتم رفتم تو حمام عوض شون کردم و اومدم بیرون ارباب با گوشیش کار میکرد اولین روزی بود که دیگه خونه مون نمیخوابم بغض کرده بودم
دیانا:ارباب من کجا بخوابم؟
ارسلان: رو تخت
دیانا: آخه چیزه ..
ارسلان:چیزه؟ بیا بخواب من که خیلی خوابم میاد
دیانا: بالش اضافه دارین تو اتاق.؟
ارسلان:آره برایچی میخوای دیانا: کار دارم ارباب کجاس؟
ارسلان:بغل کمد خودت
دیانا:رفتن در کمد رو باز کردم سه تا بالش در آوردم ارباب داشت بهم نگاه میکرد ک ببینه چکار میکنم
رفتم رو تخت ارباب نصف تخت رو گرفته بود ولی اشکال نداشت جا میشدم بالش هارو بغل ارباب گذاشتم تا فاصله بین مون باشه
و بعد یه ملافه دیگه آوردم کشیدم روم و شب بخیری گفتم که ارباب با تعجب جوابمو داد
#ادامه.دارد
#رمان.واقعیت.ندارد.
#part_23
#دیانا
پشت کمد لباسام رو برداشتم رفتم تو حمام عوض شون کردم و اومدم بیرون ارباب با گوشیش کار میکرد اولین روزی بود که دیگه خونه مون نمیخوابم بغض کرده بودم
دیانا:ارباب من کجا بخوابم؟
ارسلان: رو تخت
دیانا: آخه چیزه ..
ارسلان:چیزه؟ بیا بخواب من که خیلی خوابم میاد
دیانا: بالش اضافه دارین تو اتاق.؟
ارسلان:آره برایچی میخوای دیانا: کار دارم ارباب کجاس؟
ارسلان:بغل کمد خودت
دیانا:رفتن در کمد رو باز کردم سه تا بالش در آوردم ارباب داشت بهم نگاه میکرد ک ببینه چکار میکنم
رفتم رو تخت ارباب نصف تخت رو گرفته بود ولی اشکال نداشت جا میشدم بالش هارو بغل ارباب گذاشتم تا فاصله بین مون باشه
و بعد یه ملافه دیگه آوردم کشیدم روم و شب بخیری گفتم که ارباب با تعجب جوابمو داد
#ادامه.دارد
#رمان.واقعیت.ندارد.
۸.۹k
۱۷ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.