ارباب ردرین. P⁴
ارباب ردرین. P⁴
تهیونگ : من چیزی نمیخوام فقط اومدم بهت سر بزنم (آره جون عمت دروغ میگه عین سگ)
شوگا :تو ؟! تو از این کارا نمیکنی
تهیونگ:خوب منو میشناسیا ربات احمق
شوگا:من ربات نّییییستّم اینو تو کلت فرو کن (خیلی عصبی)
تهیونگ:تا اونجایی که من یادمه فقط رباتا بی احساسن
شوگا غیب شد و پشت تهیونگ ظاهر شد (دیگه خودتون تصور کنید من نمیدونم چطور توضیحش بدم دیگه خودتون یه جوری هندلش کنید آفرین گلای تو خونه )
در گوش تهیونگ گفت:اگه دوست داری بمیری یه بار دیگه تکرارش کن
تهیونگ که خوشحال بود حرصشو در آورده داد زد :ربات ربات ربات ربات
شوگا خیلی عصبی بود جوری که کارت میزدی خونش در نمیومد اما بروز نمیداد که تهیونگ به مراد دلش نرسه اما جیمین متوجه شد و میدونست قراره جنگ جهانی سوم راه بیوفته
جیمین :شوگا باهاش درگیر نشو اون همین و میخواد (با اخم و خیلی جدی)
شوگا هیچ ری اکشنی نشون نداد انگار کر شده بود و میخواست تهیونگ و بکشه همه ترسیده بودن که مبادا اتفاقی برای شوگا یا حتی خودشون بیوفته اما این وسط یویی داشت غش غش میخندید و پاپ کرن میخورد بقیه با تعجب نگاش کردن
یویی:چیه ؟!چیزی رو صورتمه ؟
جیهوپ : واقعا چجوری انقد ریلکسی ؟
یویی:چون به اون شیطان اعتماد دارم
جولیا خیلی ترسیده بود یه حسی بهش میگفت که قراره یه اتفاقی بیوفته به جنی نگاه کرد انگار ذهن همو میخوندن
جولیا: تو هم حسش میکنی (بغض و لرزش بدن)
جنی : نمیدونم چرا ولی آره (بغض)
تهیونگ : من چیزی نمیخوام فقط اومدم بهت سر بزنم (آره جون عمت دروغ میگه عین سگ)
شوگا :تو ؟! تو از این کارا نمیکنی
تهیونگ:خوب منو میشناسیا ربات احمق
شوگا:من ربات نّییییستّم اینو تو کلت فرو کن (خیلی عصبی)
تهیونگ:تا اونجایی که من یادمه فقط رباتا بی احساسن
شوگا غیب شد و پشت تهیونگ ظاهر شد (دیگه خودتون تصور کنید من نمیدونم چطور توضیحش بدم دیگه خودتون یه جوری هندلش کنید آفرین گلای تو خونه )
در گوش تهیونگ گفت:اگه دوست داری بمیری یه بار دیگه تکرارش کن
تهیونگ که خوشحال بود حرصشو در آورده داد زد :ربات ربات ربات ربات
شوگا خیلی عصبی بود جوری که کارت میزدی خونش در نمیومد اما بروز نمیداد که تهیونگ به مراد دلش نرسه اما جیمین متوجه شد و میدونست قراره جنگ جهانی سوم راه بیوفته
جیمین :شوگا باهاش درگیر نشو اون همین و میخواد (با اخم و خیلی جدی)
شوگا هیچ ری اکشنی نشون نداد انگار کر شده بود و میخواست تهیونگ و بکشه همه ترسیده بودن که مبادا اتفاقی برای شوگا یا حتی خودشون بیوفته اما این وسط یویی داشت غش غش میخندید و پاپ کرن میخورد بقیه با تعجب نگاش کردن
یویی:چیه ؟!چیزی رو صورتمه ؟
جیهوپ : واقعا چجوری انقد ریلکسی ؟
یویی:چون به اون شیطان اعتماد دارم
جولیا خیلی ترسیده بود یه حسی بهش میگفت که قراره یه اتفاقی بیوفته به جنی نگاه کرد انگار ذهن همو میخوندن
جولیا: تو هم حسش میکنی (بغض و لرزش بدن)
جنی : نمیدونم چرا ولی آره (بغض)
۱.۶k
۲۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.