پارت هشتم
از زبان سویونک
امشب قراره یه مهمونی برای شرکت بگیریم و تمام کسایی که با ما شریک هستن به این کهمونی دعوتن پس جونکوک هم جز اونها است پس سری باید بهش برسم
سویونگ ـ اقای جئون ببخشید امشب یه جشن داخل تالار..... برگذار می شه شما هم به این جشن دعوت هستین اومید وارم تو این جشن شرکت کنید
کوک ـ سویونگ می شه یه لحظه باهات صحبت کنم
سویونگ ـ بله؟
کوک ـ خودت رو به اون راه نزن لطفا یه لحظه بزار باهات صحبت کنم
سویونگ ـ ببخشید الا سرم
که کوک دست سویونگ رو کشید و اونو به خودش چسپوند و لباش رو بوسید
کوک ـ سویونگ تو رو خدا دو باره پیشم برگرد دلم برات خیلی تنگ شده من هیچ کار اشتباهی نکردم پس چرا ولم کردی چرا تنهام گذاشتی
سویونگ ـ ببخشید کوک ولی نمی تونم پیشت برگردم دلم می خواد ولی ممیشه یکی هست که اجازه نمی ده منو تو پیش هم باشیم
کوک ـ کی جرعت کرده منو از تو دور کنه چرا کی نمی زاره بهم بگو (با بعض همه ی اینا رو گفت)
سویونگ ـ بخدا خودم بیشتر از همه می هوام پیشت برگردم ولی اون جیا نمی زاره اون منو با جون تو بچموپ تخدید کرد (با گریه)
کوک ـ اون مثلا می خواست چیکا کنه اصلا چرا همون موقع برام نگفتی
سویونگ ـ اون یه مافیاست گفت که اگه دست از پا خطا کنی یه تکتیر انداز یه گلوله توی سر کوک خالی می کنه و منم نمی تونستم برای خود خواهی خودم بزارم جون تو در خطر بیوفته
امشب قراره یه مهمونی برای شرکت بگیریم و تمام کسایی که با ما شریک هستن به این کهمونی دعوتن پس جونکوک هم جز اونها است پس سری باید بهش برسم
سویونگ ـ اقای جئون ببخشید امشب یه جشن داخل تالار..... برگذار می شه شما هم به این جشن دعوت هستین اومید وارم تو این جشن شرکت کنید
کوک ـ سویونگ می شه یه لحظه باهات صحبت کنم
سویونگ ـ بله؟
کوک ـ خودت رو به اون راه نزن لطفا یه لحظه بزار باهات صحبت کنم
سویونگ ـ ببخشید الا سرم
که کوک دست سویونگ رو کشید و اونو به خودش چسپوند و لباش رو بوسید
کوک ـ سویونگ تو رو خدا دو باره پیشم برگرد دلم برات خیلی تنگ شده من هیچ کار اشتباهی نکردم پس چرا ولم کردی چرا تنهام گذاشتی
سویونگ ـ ببخشید کوک ولی نمی تونم پیشت برگردم دلم می خواد ولی ممیشه یکی هست که اجازه نمی ده منو تو پیش هم باشیم
کوک ـ کی جرعت کرده منو از تو دور کنه چرا کی نمی زاره بهم بگو (با بعض همه ی اینا رو گفت)
سویونگ ـ بخدا خودم بیشتر از همه می هوام پیشت برگردم ولی اون جیا نمی زاره اون منو با جون تو بچموپ تخدید کرد (با گریه)
کوک ـ اون مثلا می خواست چیکا کنه اصلا چرا همون موقع برام نگفتی
سویونگ ـ اون یه مافیاست گفت که اگه دست از پا خطا کنی یه تکتیر انداز یه گلوله توی سر کوک خالی می کنه و منم نمی تونستم برای خود خواهی خودم بزارم جون تو در خطر بیوفته
۷.۱k
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.