۵ سال بعد ** گوجو ۵ ساله
۵ سال بعد ** گوجو ۵ ساله
شایلی : فقط صبز کن بگیرمت بچههههههه * در حال دویدن دنبال ساتورو *
گوجو : مامان من اون لباس رو نمیپوشم
شایلی : باید بپوشی ساتورووو ... صبر کن بچه نفسم گرفت * نفس نفس میزد *
* ساتورو از بچگی فقط مادرش رو داشت و خیلی زیاد به مادرش وابسته بود و وقتی نفس نفس زدن مادرش رو دید ، اشک تو چشم های کوچیکش حلقه زد و با صدایی لرزان سمت مادرش دوید و مادرش رو بقل کرد و گفت : مامانی ... ببخشید... بگو حالت خوبه .. خواهش میکنم .. میپوشم ، اره اره میپوشم .. مامان فقط حالت خوب باشه ..
* شایلی وقتی دید پسر کوچولوش انقدر ترسیده ، پسرش رو در آغوش گرفت و گفت: اروم باش کوچولوی من .. حالم خوبه .. اگه از لباس خوشت نیومد به کارلی بگو برات یه لباس دیگه بیاره * لبخندی اروم زد و اشک های پسرش رو پاک کرد و لپ نرم و لطیف پسرش رو بوسید *
ساتورو : مامانی .... میخوام بخوابم *خمیازه*
شایلی : برو تو اتاقت بخواب ، استراحت کن تازه خوب شدی .. * بچم سرما خورده بود تازه بهتر شده *
نکته : مادر گوجو ۲۸ سالشه
شایلی : فقط صبز کن بگیرمت بچههههههه * در حال دویدن دنبال ساتورو *
گوجو : مامان من اون لباس رو نمیپوشم
شایلی : باید بپوشی ساتورووو ... صبر کن بچه نفسم گرفت * نفس نفس میزد *
* ساتورو از بچگی فقط مادرش رو داشت و خیلی زیاد به مادرش وابسته بود و وقتی نفس نفس زدن مادرش رو دید ، اشک تو چشم های کوچیکش حلقه زد و با صدایی لرزان سمت مادرش دوید و مادرش رو بقل کرد و گفت : مامانی ... ببخشید... بگو حالت خوبه .. خواهش میکنم .. میپوشم ، اره اره میپوشم .. مامان فقط حالت خوب باشه ..
* شایلی وقتی دید پسر کوچولوش انقدر ترسیده ، پسرش رو در آغوش گرفت و گفت: اروم باش کوچولوی من .. حالم خوبه .. اگه از لباس خوشت نیومد به کارلی بگو برات یه لباس دیگه بیاره * لبخندی اروم زد و اشک های پسرش رو پاک کرد و لپ نرم و لطیف پسرش رو بوسید *
ساتورو : مامانی .... میخوام بخوابم *خمیازه*
شایلی : برو تو اتاقت بخواب ، استراحت کن تازه خوب شدی .. * بچم سرما خورده بود تازه بهتر شده *
نکته : مادر گوجو ۲۸ سالشه
۶.۰k
۲۲ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.