Black Cigarette P21
"بیخیال، حداقل میتونم یه چند سالی توی آرامش باشم. دور از اون."Veronica
حتی لقب پدر هم لیاقت میخواست. سونگ لی حتی پدر خوبی هم نبود. ورونیکا از گفتن این کلمه متنفر بود.
جیمین لبخند تلخی زد. چقدر همه چیز در زمان اشتباهی اتفاق افتاده بود. اتفاق های بد با آدم های بدتر.
ورونیکا بلند شد به سمت پله ها رفت.
"من دیگه برم. ممنون بابت اینکه گذاشتی ملاقات داشته باشیم."Veronica
"خواهش میکنم. میدونی الان خوشحالم. دیگه احساس بدی نسبت بهت ندارم. واقعا فکر اینو نمیکردم که به روزی خواهر داشته باشم."Jimin
ورونیکا لبخندی زد.
"همین تو خوشحال باشی کافیه. خوشحالم که دیگه از دید تو آدم منزجر کننده ای نیستم. خداحافظ"Veronica
ورونیکا رفت.. دیگر فردایی نبود که دختر هم باشد. فردا روزی بود که همه چیز تمام می شد.
_ساعت۱۲_*اتمام عمل سونی*
به سمت اتاق سونی رفت. کوک بالای سرش ایستاده بود و مدام در حال چک کردن او بود. در زد.
"بله؟"Jungkook
"میتونم بیام تو؟"Jimin
حتی لقب پدر هم لیاقت میخواست. سونگ لی حتی پدر خوبی هم نبود. ورونیکا از گفتن این کلمه متنفر بود.
جیمین لبخند تلخی زد. چقدر همه چیز در زمان اشتباهی اتفاق افتاده بود. اتفاق های بد با آدم های بدتر.
ورونیکا بلند شد به سمت پله ها رفت.
"من دیگه برم. ممنون بابت اینکه گذاشتی ملاقات داشته باشیم."Veronica
"خواهش میکنم. میدونی الان خوشحالم. دیگه احساس بدی نسبت بهت ندارم. واقعا فکر اینو نمیکردم که به روزی خواهر داشته باشم."Jimin
ورونیکا لبخندی زد.
"همین تو خوشحال باشی کافیه. خوشحالم که دیگه از دید تو آدم منزجر کننده ای نیستم. خداحافظ"Veronica
ورونیکا رفت.. دیگر فردایی نبود که دختر هم باشد. فردا روزی بود که همه چیز تمام می شد.
_ساعت۱۲_*اتمام عمل سونی*
به سمت اتاق سونی رفت. کوک بالای سرش ایستاده بود و مدام در حال چک کردن او بود. در زد.
"بله؟"Jungkook
"میتونم بیام تو؟"Jimin
۷.۹k
۱۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.