پارت ۵۲ فصل دو-نفوذ
٫یعنی الان نه مشخصه کجاییم نه کی مارو دزدیده دقیقا مشخص هم نیست یک روز از اون اتفاق گذشته باشه اصلا مشخص نیست تو مرزای کشوریم یا نه... و از همه مهمتر نیلا نیست...
€الان شوگا، هاری، لونا، کوک و من بیداریم... نیلا نیست و جیمین و میا( دوست دختر شوگا) هنوز به هوش نیومدن...
€بچه ها گوش کنین... فک نمیکنم کسی بیاد دنبالمون با این اوضاع که نیلا هم پیشمون نیست نباید وقت تلف کنیم....
-موافقم
/جیمین پاشو... پاشو زودباش...
؛ سرم.... کجاییم؟
€هنوز مشخص نیست...
/عزیزم پاشو... زودباش... میا؟... پاشو
¶اخ سرم... کجاییم؟؟
/هنوز مشخص نیست...
؛ نیلا...
€باید بریم دنبالش..
€اول فک کنین ببینین کیا میتونن مارو دزدیه باشن...
-جانگ /کیم ( همزمان)
€ممکنه هردوشون دستشون تو یه کاسه باشه؟
/هیچی ازون دوتا بعدی نیست...
€بازم کسی ه...
؛ جان
€سه تاشون باهم...
خیلی امکانش زیاده..
-بچه ها من خیلی نگرانم
€نترس نیلا رو پیدا می کنیم...
تا خواستم پاشم فهمیدم دستم بستس...
€بچه...
/دست بقیه هم بستس
€داداش از چیز دیگه ای هم خبر داری بگو...
/اینجا یه عمارته و تو سئوله اون دری که اونجاس( اشاره میکنه با سرش) به باغ راه داره یعنی وقتی باز بشه باغ عمارت دیده میشه.. سمت چپ باغ استخره.... باغ پر از درختای بلوطه... سه تا بادیگارد سمت باغن... و اینکه ما تو زیر زمین یعنی یه طبقه پایین تر از طبقه اصلی عمارتیم...
€-؛ اینا فکشون افتاد...
€البته از تو بعید نیست این همه اطلاعات رو سریع بدست بیاری....
/من خیلی وقته بیدارم ولی شما رو بیدار نکردم چون میدونستم نت بیدارتون کنم بدون هیچ اطلاعاتی سریع پامیشدیم میرفتین...
-راست میگه
€خب الان چجوری باید دستامون رو باز کنیم...
؛ یکی از دستات رو با دندون باز کن بعدی رو با دست دیگت....
€شما خدایین.... چجوری باز کردیییییی
همین که بچه بلند شدن و سمت در رفتن یهو یکی محکم در باز کرد و اومد داخل پشت سرش چند نفر اومدن داخل... بعدش به ترتیب... جان... جین.... و هوسوک...
€حدسمون درست بود..
جان:کجا با این عجله تشریف داشتین....*پوزخند
جین:شاید دوستامون دلشون برای کوچولوشون تنگ نشده مگه نه😂
هوسوک:ممکنه😂
-عوضی ببند اون گاله رو.. *عصبی
جین:نچ نچ انگار اصلا دوسش نداری😂
€چس میگی واسه خودت.. *عصبی
جان:هیچی فقط یه معامله انجام نشده انجام شد... الانم اومدم بگم بهتون دیگه شما میتونین برین
-عوضی چی میگی معامله چیهههه*عصبی و داد
جین:خودتون همون شب که نیلا رو ازم دزدیدین نزاشتین معاملم رو انجام بدم...
٫مگه هرکی هرکیه که یکی رو بگیری معامله کنی یا همین الان ولش میکنی یا بلایی سرت میارم زمین و زمون به حالت گریه کنن
€الان شوگا، هاری، لونا، کوک و من بیداریم... نیلا نیست و جیمین و میا( دوست دختر شوگا) هنوز به هوش نیومدن...
€بچه ها گوش کنین... فک نمیکنم کسی بیاد دنبالمون با این اوضاع که نیلا هم پیشمون نیست نباید وقت تلف کنیم....
-موافقم
/جیمین پاشو... پاشو زودباش...
؛ سرم.... کجاییم؟
€هنوز مشخص نیست...
/عزیزم پاشو... زودباش... میا؟... پاشو
¶اخ سرم... کجاییم؟؟
/هنوز مشخص نیست...
؛ نیلا...
€باید بریم دنبالش..
€اول فک کنین ببینین کیا میتونن مارو دزدیه باشن...
-جانگ /کیم ( همزمان)
€ممکنه هردوشون دستشون تو یه کاسه باشه؟
/هیچی ازون دوتا بعدی نیست...
€بازم کسی ه...
؛ جان
€سه تاشون باهم...
خیلی امکانش زیاده..
-بچه ها من خیلی نگرانم
€نترس نیلا رو پیدا می کنیم...
تا خواستم پاشم فهمیدم دستم بستس...
€بچه...
/دست بقیه هم بستس
€داداش از چیز دیگه ای هم خبر داری بگو...
/اینجا یه عمارته و تو سئوله اون دری که اونجاس( اشاره میکنه با سرش) به باغ راه داره یعنی وقتی باز بشه باغ عمارت دیده میشه.. سمت چپ باغ استخره.... باغ پر از درختای بلوطه... سه تا بادیگارد سمت باغن... و اینکه ما تو زیر زمین یعنی یه طبقه پایین تر از طبقه اصلی عمارتیم...
€-؛ اینا فکشون افتاد...
€البته از تو بعید نیست این همه اطلاعات رو سریع بدست بیاری....
/من خیلی وقته بیدارم ولی شما رو بیدار نکردم چون میدونستم نت بیدارتون کنم بدون هیچ اطلاعاتی سریع پامیشدیم میرفتین...
-راست میگه
€خب الان چجوری باید دستامون رو باز کنیم...
؛ یکی از دستات رو با دندون باز کن بعدی رو با دست دیگت....
€شما خدایین.... چجوری باز کردیییییی
همین که بچه بلند شدن و سمت در رفتن یهو یکی محکم در باز کرد و اومد داخل پشت سرش چند نفر اومدن داخل... بعدش به ترتیب... جان... جین.... و هوسوک...
€حدسمون درست بود..
جان:کجا با این عجله تشریف داشتین....*پوزخند
جین:شاید دوستامون دلشون برای کوچولوشون تنگ نشده مگه نه😂
هوسوک:ممکنه😂
-عوضی ببند اون گاله رو.. *عصبی
جین:نچ نچ انگار اصلا دوسش نداری😂
€چس میگی واسه خودت.. *عصبی
جان:هیچی فقط یه معامله انجام نشده انجام شد... الانم اومدم بگم بهتون دیگه شما میتونین برین
-عوضی چی میگی معامله چیهههه*عصبی و داد
جین:خودتون همون شب که نیلا رو ازم دزدیدین نزاشتین معاملم رو انجام بدم...
٫مگه هرکی هرکیه که یکی رو بگیری معامله کنی یا همین الان ولش میکنی یا بلایی سرت میارم زمین و زمون به حالت گریه کنن
۵.۷k
۱۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.