P.3
پرش زمانی به ساعت 11شب
از دید ته
داشتم سعی میکردم گوهی که زدم رو جمع کنم ای خدایااااااا بخدا کوک جرم میده صلواتتت
از دید ماریا
فیلمم رو نگاه کردم که تموم شد رفتم بخوابم ...تقریبا نیم ساعت این ور و اونور شدم که خوابم نبرد
و فهمیدم برای چیه
در اتاق نه ته رو زدم و رفتم تو
ماریا_اوپا
ته_ها؟
ماریا_خب...راستش...من بدون با کوک خوابم نمیبره میشه بغلم کنی تا بخوابم؟
ته_نه نمیشه کار دارم حالا هم برو بیرون
ماریا_اخع
ته _زد تو دهنش
از دید ته
هی سعی میکرم بار رو کنسل کنم ولی نمیشد شت
یه دفعه ماریا اومد تو و گفت بغلش کنم منم بهش گفتم بره ولی حرف گوش نکرد و زدم تو دهنش ...
از دید ماریا
از ته انتظار نداشتم با چشمای خیس از اتاق رفتم و گوشیم رو برداشتم رفتم تو اون کسی اتاق و آنقدر گریه کردم که داشتم میمردم(بعنمممم)
از دید ته
یس فهمیدم به کوک زنگ میزنم ازش میپرسم چی ماریا رو خوشحال میکنه میرم براش میخرم
زنگ زدم به کوک....
از دید ته
داشتم سعی میکردم گوهی که زدم رو جمع کنم ای خدایااااااا بخدا کوک جرم میده صلواتتت
از دید ماریا
فیلمم رو نگاه کردم که تموم شد رفتم بخوابم ...تقریبا نیم ساعت این ور و اونور شدم که خوابم نبرد
و فهمیدم برای چیه
در اتاق نه ته رو زدم و رفتم تو
ماریا_اوپا
ته_ها؟
ماریا_خب...راستش...من بدون با کوک خوابم نمیبره میشه بغلم کنی تا بخوابم؟
ته_نه نمیشه کار دارم حالا هم برو بیرون
ماریا_اخع
ته _زد تو دهنش
از دید ته
هی سعی میکرم بار رو کنسل کنم ولی نمیشد شت
یه دفعه ماریا اومد تو و گفت بغلش کنم منم بهش گفتم بره ولی حرف گوش نکرد و زدم تو دهنش ...
از دید ماریا
از ته انتظار نداشتم با چشمای خیس از اتاق رفتم و گوشیم رو برداشتم رفتم تو اون کسی اتاق و آنقدر گریه کردم که داشتم میمردم(بعنمممم)
از دید ته
یس فهمیدم به کوک زنگ میزنم ازش میپرسم چی ماریا رو خوشحال میکنه میرم براش میخرم
زنگ زدم به کوک....
۱۴.۳k
۰۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.