فیک یونگی پارت ۳
ساعت ۵ عصر :
ویو یونگی
از خواب بیدار شدم و رفتم حموم. وقتی اومدم بیرون مو هامو خشک کردم و یک لباس مناسب پوشیدم و رفتم تا کفشامو بپوشم و برم.
م. یونگی : به این زودی میری؟
یونگی: اره قرار شد ساعت شش اونجا باشم.
م. یونگی : باشه. خدافظ
یونگی : خدافظ
و از خونه اومدم بیرون و پیاده راه افتادن به سوی خونه هه جین. رسیدم خونه هه جین. ساعتم رو نگاه کردم ساعت ۵:۵۹ بود. به موقع. زنگ رو زدم که در باز شد.
هه جین : سلام خوش اومدی.
یونگی: سلام ممنون.
هه جین : بیا داخل.
رفتم داخل. واو. برای یک ادم تنها خونه خیلی بزرگی بود.
هه جین : بشین ( لبخند )
لبخندی زدم و نشستم. اونم رفت اشپز خونه و با دو تا لیوان اب هندوانه برگشت. سینی رو گذاشت روی میز.
هه جین : بفرما اب هندونه تازه( لبخند )
یونگی: ممنون( لیوان رو برداشت )
یکم ازش خوردم و گذاشتم روی میز
یونگی: خب، برای چی منو دعوت کردی خونت؟
هه جین: من به غیر از تو دوست دیگه ای ندارم و اینجا تنهام برای همین گفتم تو رو دعوت کنم خونمون.
یونگی : اها.
هه جین : دیگه خیلی حوصلم سر رفته بود برای همین گفتم بیای که یکم خوش بگذرونیم.
یونگی: چجوری؟
هه جین : نمیدونم هر جور که دوست داری میتونیم بازی کنیم یا بریم حیاط پشتی.
یونگی: خب.... چی بازی کنیم؟
هه جین : خب نظرت درباره « گو » چیه؟ ( یک نوع بازی)
یونگی : خوبه
هه جین : پس من میرم بیارمش.
یونگی باشه.
امیدوارم خوشتون اومده باشه.
لایک فراموش نشه.
ویو یونگی
از خواب بیدار شدم و رفتم حموم. وقتی اومدم بیرون مو هامو خشک کردم و یک لباس مناسب پوشیدم و رفتم تا کفشامو بپوشم و برم.
م. یونگی : به این زودی میری؟
یونگی: اره قرار شد ساعت شش اونجا باشم.
م. یونگی : باشه. خدافظ
یونگی : خدافظ
و از خونه اومدم بیرون و پیاده راه افتادن به سوی خونه هه جین. رسیدم خونه هه جین. ساعتم رو نگاه کردم ساعت ۵:۵۹ بود. به موقع. زنگ رو زدم که در باز شد.
هه جین : سلام خوش اومدی.
یونگی: سلام ممنون.
هه جین : بیا داخل.
رفتم داخل. واو. برای یک ادم تنها خونه خیلی بزرگی بود.
هه جین : بشین ( لبخند )
لبخندی زدم و نشستم. اونم رفت اشپز خونه و با دو تا لیوان اب هندوانه برگشت. سینی رو گذاشت روی میز.
هه جین : بفرما اب هندونه تازه( لبخند )
یونگی: ممنون( لیوان رو برداشت )
یکم ازش خوردم و گذاشتم روی میز
یونگی: خب، برای چی منو دعوت کردی خونت؟
هه جین: من به غیر از تو دوست دیگه ای ندارم و اینجا تنهام برای همین گفتم تو رو دعوت کنم خونمون.
یونگی : اها.
هه جین : دیگه خیلی حوصلم سر رفته بود برای همین گفتم بیای که یکم خوش بگذرونیم.
یونگی: چجوری؟
هه جین : نمیدونم هر جور که دوست داری میتونیم بازی کنیم یا بریم حیاط پشتی.
یونگی: خب.... چی بازی کنیم؟
هه جین : خب نظرت درباره « گو » چیه؟ ( یک نوع بازی)
یونگی : خوبه
هه جین : پس من میرم بیارمش.
یونگی باشه.
امیدوارم خوشتون اومده باشه.
لایک فراموش نشه.
۶.۱k
۰۹ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.