(تنفری که تبدیل به عشق شد) 𝒑𝒂𝒓𝒕 : ۱۸
(تنفری که تبدیل به عشق شد) 𝒑𝒂𝒓𝒕 : ۱۸
ویو ا/ت :
.....
پسره ی عوضی اصلن دیگه نمیخام نگاتم کنم
اوفف هنوز صورتم درد میکنه.....قبلش برم حمام
یه دوش ۳۰ دقیقه ای گرفتم و اومدم بیرون و لباس پوشیدم و خابیدم
روز بعد
ظهر ساعت ۱
ویو ا/ت : از خواب بیدار شدم که هوسوک طبق عادتش رو صندلی نشسته بود تا بیدار بشم
هوسوک : خب من امروز کار دارم دیر میام خونه
ا/ت : باشه
* و هوسوک رفت
ا/ت : خب الان چیکار کنم
...
رفتم پایین و غذا خوردم دیگه ناهار بود به جا صبحانه
خب ... الان حوصلم سرمیره که
اوکی کتابخونه
رفتم سمت کتاب خونه
امروز تصمیم دارم همه جای این کتابخونه رو بگردم و کتاباشو ببینم
همینجور میچرخدیم واسه خودم که یه دریچه کوچیک که قفل بودو وسط طبقه دیدم
که توجهم رو جلب کرد
ا/ت : اووووو جناب "کیم هوسوک" اینجا چی داری که اینجوری ازش مراقبت میکنی
ویو ا/ت :
حتما یه جواهری چیزیه
خیلی کنجاو شدم پس دنبال کلید گشتم
....
........
اوفف پیداش نمیکنم که
....
........
اها اینه
.......
زیر گلدون آخه
چقدر خنگه این هوسوک
.......
......
خب بازش کردم ....
وات ده هل
این که یه کتابه
اوفف سه ساعته برا یه کتاب وقتمو هدر دادم
حالا چی هست
*کتاب و برمیداره
ویو ا/ت :
عه این کتابهه
..........
یادمه یکیشو به عشقم که اونم اسمش هوسوک بود توی دوران جوونیم داده بودم
ولی چرا عشقم رفت چرا تنهام گذاشت
......
.................
اینو منم توی کتابخونم دارم
اما نخوندمش
به امید اینکه با عشقم دو تایی بشینیم بخونیم
خب .........
من که عشقی ندارم.... داشتم اما رفت
پس خودم میخونم
اسم کتاب : عاشقت خاهم بود(اسمش الکیه از خودم درآوردم)
*ا/ت یه قهوه درست میکنه برای خودش و میره پشت میز تا کتاب و بخونه
(مثلا کتابه خیلی قطوره😂 )
تا شب میشینه تو کتاب خونه گاهی میره بیرون یچی درست میکنه میخوره و دوباره میشینه سر کتاب خوندن
.....
.......
............
*صدای در
ا/ت :حح این دوباره اومد
باید این کتابه رو بزارم سر جاش
خب به قول هام عمل کردم
حالا شما هم شرطا رو برام برسونید
پارتای قبلم برسونیدا
لایک : ۲۸
کامنت : ۲۶
کامسامیدا💜
ویو ا/ت :
.....
پسره ی عوضی اصلن دیگه نمیخام نگاتم کنم
اوفف هنوز صورتم درد میکنه.....قبلش برم حمام
یه دوش ۳۰ دقیقه ای گرفتم و اومدم بیرون و لباس پوشیدم و خابیدم
روز بعد
ظهر ساعت ۱
ویو ا/ت : از خواب بیدار شدم که هوسوک طبق عادتش رو صندلی نشسته بود تا بیدار بشم
هوسوک : خب من امروز کار دارم دیر میام خونه
ا/ت : باشه
* و هوسوک رفت
ا/ت : خب الان چیکار کنم
...
رفتم پایین و غذا خوردم دیگه ناهار بود به جا صبحانه
خب ... الان حوصلم سرمیره که
اوکی کتابخونه
رفتم سمت کتاب خونه
امروز تصمیم دارم همه جای این کتابخونه رو بگردم و کتاباشو ببینم
همینجور میچرخدیم واسه خودم که یه دریچه کوچیک که قفل بودو وسط طبقه دیدم
که توجهم رو جلب کرد
ا/ت : اووووو جناب "کیم هوسوک" اینجا چی داری که اینجوری ازش مراقبت میکنی
ویو ا/ت :
حتما یه جواهری چیزیه
خیلی کنجاو شدم پس دنبال کلید گشتم
....
........
اوفف پیداش نمیکنم که
....
........
اها اینه
.......
زیر گلدون آخه
چقدر خنگه این هوسوک
.......
......
خب بازش کردم ....
وات ده هل
این که یه کتابه
اوفف سه ساعته برا یه کتاب وقتمو هدر دادم
حالا چی هست
*کتاب و برمیداره
ویو ا/ت :
عه این کتابهه
..........
یادمه یکیشو به عشقم که اونم اسمش هوسوک بود توی دوران جوونیم داده بودم
ولی چرا عشقم رفت چرا تنهام گذاشت
......
.................
اینو منم توی کتابخونم دارم
اما نخوندمش
به امید اینکه با عشقم دو تایی بشینیم بخونیم
خب .........
من که عشقی ندارم.... داشتم اما رفت
پس خودم میخونم
اسم کتاب : عاشقت خاهم بود(اسمش الکیه از خودم درآوردم)
*ا/ت یه قهوه درست میکنه برای خودش و میره پشت میز تا کتاب و بخونه
(مثلا کتابه خیلی قطوره😂 )
تا شب میشینه تو کتاب خونه گاهی میره بیرون یچی درست میکنه میخوره و دوباره میشینه سر کتاب خوندن
.....
.......
............
*صدای در
ا/ت :حح این دوباره اومد
باید این کتابه رو بزارم سر جاش
خب به قول هام عمل کردم
حالا شما هم شرطا رو برام برسونید
پارتای قبلم برسونیدا
لایک : ۲۸
کامنت : ۲۶
کامسامیدا💜
۱۸.۱k
۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.