پارت۱۰(pure love)
از زبان ا/ت
جونگ کوک گفت: من دوست پسرشم مشکلی داری؟
احساس می کردم همون لحظه همون جا یه جنگ جهانی قرارع رخ بده
نگاه های عصبی مینهو
چهره ی سرد و بیخیال جونگ کوک
دست به دست هم داده بودن تا یه اتفاقی رخ بده
مینهو خنده عصبی کرد و گفت: پس تویی که باعث شدی ا/ت ولم کنه ها؟(داد)
برعکس مینهو که خیلی عصبی بود جونگ کوک عین خیالش هم نبود و گفت:مگه یورا رو نمیخواستی؟
مگه همونی نبودی که میگفتی از ا/ت خسته شدی؟
تو نبودی که فکر می کردی ا/ت مناسب تو نیست؟
باورم نمیشد واقعا مینهویی که با تمام جون و دل دوستش داشتم اینجوری گفته باشه
توی چشماش نگاه کردم و گفتم: مینهو این...
با حرفش مانع ادامه دادنم شد و گفت: نه ا/ت اینا دروغن لطفا باورشون نکن
چشمام شروع به بارش کرده بودن دوباره اگه حرفای جونگ کوک راست باشه چی ؟
مطمئن بودم که چشمام که هیچ صورتم هم خیس شده
دستمو از دست مینهو جدا کردم و گفتم: من که با تمام وجود دوست داشتم پس چرا؟چرا این کارو با من کردی؟
گفت: ا/ت من و یورا فقط....
حرفی برای گفتن نداشت فقط سرش رو پایین انداخت و گفت: متاسفم
میخواستم دهنمو باز کنم و حرف بزنم که جونگ کوک گفت: کار از کار گذشته مینهو الان دیگه متأسف بودن فایده ای نداره
دستمو گرفت و منو به دنبال خودش می کشوند به بیرون از مدرسه
با تعجب نگاهش می کردم یعنی چی آخه امروز چرا اینجوری رفتار می کرد
با صدای نسبتا بلندی گفتم: هی جونگ کوک صبر کن تو چته امروز
وایساد و گفت: چی شده مگه؟
خنده های عصبی کردم و گفتم: آخه یعنی چی که میگی دوست پسرمی چرا دروغ می بافی حالا جواب بابام و یورا رو چی بدم مطمئنا مینهو بهشون میگه
با بیخیالی کامل گفت: بزار بگه
دیگه رسماً مخم هنگ کرده بود یعنی چی که انقد بی خیاله گفتم: منم آدمم ها جوری رفتار نکن که انگار مهم نیستم خیلی بلند گفت: برام مهمی که اینکار رو کردم
هر دوتامون برای چند لحظه ساکت بودیم و همدیگه رو نگاه می کردیم
اومد نزدیک تر و دستش رو روی صورتم قرار داد
با انگشت شستش اشکامو پاک کرد و گفت: ا/ت من بهت ثابت می کنم کسی که دوسِت داشته باشه مینهو نیست
نمیخوام بگم اون منم ولی مینهو لیاقت فرشته ای مثل تورو نداره
حرفاش ...حرکت دستاش روی گونم... نزدیک بودنش
نمیدونم ...من به جونگ کوک حسی نداشتم پس چرا قلبم انقد تند میزد مثل این می موند که اون هم صدای قلب منو میشنوه
دستشو از روی صورتم برداشتم به ثانیه نکشیده بود که اون یکی دستش رو گزاشت و گفت: ا/ت من...
نگاه کردن توی چشماش توی این وضعیت واقعا سخت بود
گفتم: جونگ کوک میشه تمومش کنی
با دست دیگش چونمو گرفت و سرمو به سمت بالا آورد و خیلی آروم گفت: ا/ت یه لحظه به حرف قلبم گوش بده
همین جمله کافی بود برای اینکه قلبم از جاش بیرون بیاد
آروم گفتم: جونگ کوک...
گفت: ا/ت نمیدونم کِی یا کجا... فقط میدونم که قلبم رو بهت دادم
ا
جونگ کوک گفت: من دوست پسرشم مشکلی داری؟
احساس می کردم همون لحظه همون جا یه جنگ جهانی قرارع رخ بده
نگاه های عصبی مینهو
چهره ی سرد و بیخیال جونگ کوک
دست به دست هم داده بودن تا یه اتفاقی رخ بده
مینهو خنده عصبی کرد و گفت: پس تویی که باعث شدی ا/ت ولم کنه ها؟(داد)
برعکس مینهو که خیلی عصبی بود جونگ کوک عین خیالش هم نبود و گفت:مگه یورا رو نمیخواستی؟
مگه همونی نبودی که میگفتی از ا/ت خسته شدی؟
تو نبودی که فکر می کردی ا/ت مناسب تو نیست؟
باورم نمیشد واقعا مینهویی که با تمام جون و دل دوستش داشتم اینجوری گفته باشه
توی چشماش نگاه کردم و گفتم: مینهو این...
با حرفش مانع ادامه دادنم شد و گفت: نه ا/ت اینا دروغن لطفا باورشون نکن
چشمام شروع به بارش کرده بودن دوباره اگه حرفای جونگ کوک راست باشه چی ؟
مطمئن بودم که چشمام که هیچ صورتم هم خیس شده
دستمو از دست مینهو جدا کردم و گفتم: من که با تمام وجود دوست داشتم پس چرا؟چرا این کارو با من کردی؟
گفت: ا/ت من و یورا فقط....
حرفی برای گفتن نداشت فقط سرش رو پایین انداخت و گفت: متاسفم
میخواستم دهنمو باز کنم و حرف بزنم که جونگ کوک گفت: کار از کار گذشته مینهو الان دیگه متأسف بودن فایده ای نداره
دستمو گرفت و منو به دنبال خودش می کشوند به بیرون از مدرسه
با تعجب نگاهش می کردم یعنی چی آخه امروز چرا اینجوری رفتار می کرد
با صدای نسبتا بلندی گفتم: هی جونگ کوک صبر کن تو چته امروز
وایساد و گفت: چی شده مگه؟
خنده های عصبی کردم و گفتم: آخه یعنی چی که میگی دوست پسرمی چرا دروغ می بافی حالا جواب بابام و یورا رو چی بدم مطمئنا مینهو بهشون میگه
با بیخیالی کامل گفت: بزار بگه
دیگه رسماً مخم هنگ کرده بود یعنی چی که انقد بی خیاله گفتم: منم آدمم ها جوری رفتار نکن که انگار مهم نیستم خیلی بلند گفت: برام مهمی که اینکار رو کردم
هر دوتامون برای چند لحظه ساکت بودیم و همدیگه رو نگاه می کردیم
اومد نزدیک تر و دستش رو روی صورتم قرار داد
با انگشت شستش اشکامو پاک کرد و گفت: ا/ت من بهت ثابت می کنم کسی که دوسِت داشته باشه مینهو نیست
نمیخوام بگم اون منم ولی مینهو لیاقت فرشته ای مثل تورو نداره
حرفاش ...حرکت دستاش روی گونم... نزدیک بودنش
نمیدونم ...من به جونگ کوک حسی نداشتم پس چرا قلبم انقد تند میزد مثل این می موند که اون هم صدای قلب منو میشنوه
دستشو از روی صورتم برداشتم به ثانیه نکشیده بود که اون یکی دستش رو گزاشت و گفت: ا/ت من...
نگاه کردن توی چشماش توی این وضعیت واقعا سخت بود
گفتم: جونگ کوک میشه تمومش کنی
با دست دیگش چونمو گرفت و سرمو به سمت بالا آورد و خیلی آروم گفت: ا/ت یه لحظه به حرف قلبم گوش بده
همین جمله کافی بود برای اینکه قلبم از جاش بیرون بیاد
آروم گفتم: جونگ کوک...
گفت: ا/ت نمیدونم کِی یا کجا... فقط میدونم که قلبم رو بهت دادم
ا
۱۹.۳k
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.