عشق وحشی😈
ادامه ی پارت سوم
بعد ده دقیقه حاضر شد.
همه ی خوراکیا رو نصفه نصفه خوردم.
دستمو گزاشتم رو شکم و گفتم.
+اخی
_پاشو بریم.
+تو چیزی نمی خوری؟
_نه.
+باشه ولی من هنو گشنمه.
_تو فقط مونده بود منو بخوری.
+اصلا نمیخوام.
_باشه تو راه برات ی چی میخرم.
+باشه.
نشستیم تو ماشین.
جلوی ی مغازه نگه داشت.
_چی میخوای؟
+اممم خودم میخرم الان میام.
رفتم تو مغازه در یخچال ابمیوه هارو باز کردم ودوتا ابمیوه ی توت فرنگی برداشتم(از همونا که برای نامجون خریده)دوتا کیک هم خریدم اومدم بیرون.
+بیا این کیک و ابمیوه واسه توعه.
کیکمو باز کردم و خوردم.
ابمیوه رو گزاشتم تو کولم.
_ابمیوتو نمی خوری؟
+نه.
_پس بده به من.
+اااا نه.
_چرا تو که نمی خوری.
+نگه داشتم بدم به نامجون.
_اااا نه بده من میخوام.
+نمی خوام.
_بده
+نمی خوام.
_تا فردا گرم میشه.
+میزارم تو یخچال.
_بده دیگه خیلی خوشمزه بود.
+نه نمی خوام.همینجا نگه دار کاردارم.
_چه کاری؟
+اینجا کافه ایی که توش کار میکردم.
_اها.
پیاده شدم و دستمو تکون دادم و تهیونگم دستشو برام تکون داد.
سریع رفتم تو کافه.
داشتم میرفتم پیش لیم.
چیییی لیم با اقای هان(رییس کافه)حرفای عاشقانه میزنن؟
عوووق.
رفتم جلو و سرفه مصلحتی کردم لیم تا منو دید به تهته پته افتاد.
پاشد و گفت_ااااا لیزا اینجا چیکار ممممیکنی؟
+ببخشید مزاحم شدم.
و سریع از کافه اومدم بیرون چرا بهم نگفته من همه چیو بهش میگم ولی اون این چیز به این مهمی رو بهم نگفت.
لیم_لیزا وایسا برات توضیح بدم.
دستمو گرفت و گفت_نگاه کن من میخواسم بگم بیای به مهمونی امشب تا همه چیو بهت بگم.
+مهمونی کجا؟
_خونه ی هان.
+اوووم باید فک کنم.
_چرت نگو من که می دونم دوس داری به این مهمونی بیای.
+خوب ادرسو بده.
_الان برات میفرسم.میگم اگه میخوای ی همراه باخودت بیار.
+کی با من همراه میشه اخه. من خودم ی پا مردم.
_خیلی خوب حتما بیا.من رفتم.
+تو که الان شیف کاریت نیس کجا؟می خوای بری پیش هان.
_نهههههه اضافه کار دارم.
اینو گفت و دوید.
ی همراه؟کی اخه
تا خونه داشتم در مورد همراه فک میکردم.
رسیدم خونه وایی فردا کلاس دارم.
بزار ی زنگ به نامجون بزنم شاید اومد.
+وایی لیزا خیلی خری تو که شمارشو نداری.
بعد ده دقیقه حاضر شد.
همه ی خوراکیا رو نصفه نصفه خوردم.
دستمو گزاشتم رو شکم و گفتم.
+اخی
_پاشو بریم.
+تو چیزی نمی خوری؟
_نه.
+باشه ولی من هنو گشنمه.
_تو فقط مونده بود منو بخوری.
+اصلا نمیخوام.
_باشه تو راه برات ی چی میخرم.
+باشه.
نشستیم تو ماشین.
جلوی ی مغازه نگه داشت.
_چی میخوای؟
+اممم خودم میخرم الان میام.
رفتم تو مغازه در یخچال ابمیوه هارو باز کردم ودوتا ابمیوه ی توت فرنگی برداشتم(از همونا که برای نامجون خریده)دوتا کیک هم خریدم اومدم بیرون.
+بیا این کیک و ابمیوه واسه توعه.
کیکمو باز کردم و خوردم.
ابمیوه رو گزاشتم تو کولم.
_ابمیوتو نمی خوری؟
+نه.
_پس بده به من.
+اااا نه.
_چرا تو که نمی خوری.
+نگه داشتم بدم به نامجون.
_اااا نه بده من میخوام.
+نمی خوام.
_بده
+نمی خوام.
_تا فردا گرم میشه.
+میزارم تو یخچال.
_بده دیگه خیلی خوشمزه بود.
+نه نمی خوام.همینجا نگه دار کاردارم.
_چه کاری؟
+اینجا کافه ایی که توش کار میکردم.
_اها.
پیاده شدم و دستمو تکون دادم و تهیونگم دستشو برام تکون داد.
سریع رفتم تو کافه.
داشتم میرفتم پیش لیم.
چیییی لیم با اقای هان(رییس کافه)حرفای عاشقانه میزنن؟
عوووق.
رفتم جلو و سرفه مصلحتی کردم لیم تا منو دید به تهته پته افتاد.
پاشد و گفت_ااااا لیزا اینجا چیکار ممممیکنی؟
+ببخشید مزاحم شدم.
و سریع از کافه اومدم بیرون چرا بهم نگفته من همه چیو بهش میگم ولی اون این چیز به این مهمی رو بهم نگفت.
لیم_لیزا وایسا برات توضیح بدم.
دستمو گرفت و گفت_نگاه کن من میخواسم بگم بیای به مهمونی امشب تا همه چیو بهت بگم.
+مهمونی کجا؟
_خونه ی هان.
+اوووم باید فک کنم.
_چرت نگو من که می دونم دوس داری به این مهمونی بیای.
+خوب ادرسو بده.
_الان برات میفرسم.میگم اگه میخوای ی همراه باخودت بیار.
+کی با من همراه میشه اخه. من خودم ی پا مردم.
_خیلی خوب حتما بیا.من رفتم.
+تو که الان شیف کاریت نیس کجا؟می خوای بری پیش هان.
_نهههههه اضافه کار دارم.
اینو گفت و دوید.
ی همراه؟کی اخه
تا خونه داشتم در مورد همراه فک میکردم.
رسیدم خونه وایی فردا کلاس دارم.
بزار ی زنگ به نامجون بزنم شاید اومد.
+وایی لیزا خیلی خری تو که شمارشو نداری.
۱۰.۷k
۰۶ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.