pt 6
تقریبا دو هفته بود سراغم نیومده بود منم تو حیاط قدم میزدم دوباره رفتم تو چشمم خورد به اتاقک ته سالن رفتم اونجا یواشکی دست به دستگیره در زدم در قفل نبود باز شد همه جا تاریک بود بویه شکلات میداد کیلید برق رو پیدا کردم روشنش کردم همه جا عکسایه من بود تو این مدت اون اینارو ازم گرفته دستبندیم که خیلی وقت پیش بهش داده بودمم انداخته اینجا داشتم نگاه میکردم که یهو جنگ کوک اومد تو اتاق کوک:اینجا چه غلطی میکنی برگشتم طرفش من:قصدم فوضولی نبود ولی اینا همه عکسایه منه کوک:نه تو نیستی من:باز داری دروغ میگی کوک:دختره ی عوضی منو دروغگو خطاب میکنی یه سیلی محکم بهم زد که خیلی درد داشت افتادم رو زمین بغض کردم من:مگه دروغگو نیستی هان میدونی وقتی رفتی با من چیکار کردی فکر کردی چون گفتم میبخشم هرغلطی که دوست داری میکنی آرهههه اگه منو دوست نداشتی هیچ وقت آدم نمیفرستادی بیان سراغم به عنوان زندانیت این همه دختر خوشگل هست اگه به اینه برو خوشگل تر از من ریخته فراوون من قیافه ای ندارم من تو زندگیم فقط تو رو داشتم توهم تنهام گذاشتی اصلحشو در آورد کوک:خفه شو بلند شدم وایسادم من:میخوای بزنی بیا بزن تویی که تنهام گذاشتی و رفتی یادته به بابا مامانم چه قولی دادی آرههههه هروقت زخمی میشدم آسیب میدیدم تو کسی بودی که مراقبم بودی حالا نگاه کن تو داری بهم آسیب میزنی یا بکشم یا بفرستم برم رفتم جلوش اصلحه رو گرفتم قشنگ راستایه قلبم من:بزن دیگه تویی که رو عشق خودت اصلحه میکشی پس بکشم که چشمت بهم نخوره بهتر نیست کوک:جیهو میزنما من:بزن بزننن من آماده مرگم اونم به دست عشقم فقط بزار قلبش یع چیزی بگم من اون دنیام عاشقت میمونم هنوزم دوستمی تنها کسی بودی که داشتم بعد فوت پدر مادرم جونگ کوک بزن میبخشم ولی اینکه تن پدر مادرم داره تو گور میلرزه رو هیچ وقت نمیبخشم چون تو قسم خورده بودی حالا بزن همون موقع اصلحه رو پرت کرد اونور تازه به خودش اومده بود داد بلندی زد کوک:من مجبورم مجبورم ازت فاصله بگیرم مجبورم بفرستمت تا عشق یکی دیگه بشی فکر کردی واسه من راحته عشقمو دو دستی به کام مرگ ببرم آرهههه من:من عاشق جونگ کوک قبلیم من جونگ کوک قبلیو میخوام همون که مهربون بود کوک:بسه دیگه بسهههه من دیگه اون جونگ کوک سابق نیستم بهتره فراموشش کنی خودمم فراموش کن سریع رفتم اصلحه رو برداشتم دوییدم رفتم طبقه بالا رو پشت بوم اصلحه رو سمت قلبم گرفتم کوک:داری چه غلطی میکنی من:جلو نیا وگرنه خودمو پرت میکنم پایین کوک:خودتو بندازی دیگه نه من نه تو من:مهم نیست برام دیگه من تنهایه تنهام همون موقع یکی با تیر زد تو شیکمم رفتم عقب داشتم میوفتادم که جونگ کوک سریع اومد و دستمو گرفت من:جونگ کوک ولم کن(با بی حالی) کوک:نه نمیزارم
۵۷.۲k
۲۵ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.