گس لایتر/ادامه پارت ۲۹۶
از شنیدن صداش سمتش برگشت و دست به کمر شد...
بایول: بله... خیلی برای پیاده روی دو نفره خوبه
جونگکوک: آره... البته اگر همینطوری هوای مناسبی باقی بمونه!....
نگاهی به آسمون انداخت و با لحن کنایه داری جواب داد:
جیمین: امشب که هوا خوبه... وقتی بیرون طوفانی شد توی خونه کنار هم میمونیم...
فقط دنبال بهانه ای بود که جیمین رو به حرف بیاره... قدمی به جلو برداشت و نزدیکتر بهش ایستاد... تو چشماش زل زد و با لحن دو رگه و خشنی صحیت کرد...
جونگکوک: این حرفا رو بزار کنار!... اگر میبینی راحت کنارش راه میری و دستشو میگیری و هنوز سالمی فقط بخاطر اینه که یه بچه تو شکمش داره... نمیخوام آرامششو به هم بزنم و بهش استرس بدم... هم تو... هم بعضی کسای دیگه نفس کشیدنتون توی فضای آزادو مدیون بایول هستین... اگر بخاطر اون نبود نشونتون میدادم تقاص کارتون چیه!...
میخواست جوابشو بده که بایول بینشون قرار گرفت و دستشو رو سینه ی جونگکوک زد... به عقب هلش داد...
بایول:توام بهتره بس کنی! اگر ازت بچه ای نداشتم بابت هر کاری که با من کردی دو برابر تاوان میدادی... ولی نمیتونم... چون پدر بچه هامی! نمیخوام پدرشون بی اعتبار بشه!
جیمین: بریم عزیزم... توجه نکن!
دستشو گرفت که باعث تحریک بیشتر جونگکوک شد...
دست دیگشو گرفت!...
حالا بایول بین دو نفر گیر افتاده بود...
جونگکوک: باقی راهو خودش بلده... میتونه بره! تو دنبالش نمیری!....
لب به اعتراض تندتری باز کرد:
بایول: تو به چه ح...
که جیمین مانعش شد!
جیمین: بایول!... خودم میرم... مشکلی نیست
بایول: ولی..
جیمین: اشکالی نداره... نمیخوام عصبی بشی... تو مهمتری
دستشو رها کرد و به روی بایول لبخندی زد و ازشون دور شد...
بعد از رفتن اون محکم دستشو از توی دست جونگکوک کشید و با نگاه پر از غضبش گفت:
بایول: جی وو راس میگفت!... تو واقعا یه هیولایی!...
در کمال خونسردی پیشونیشو روی پیشونیش گذاشت و صورتشو بین دستاش گرفت...
جونگکوک: این هیولا رو... فقط تو میتونی رام کنی!..
خودشو ازش دور کرد و جونگکوک رو رها کرد...
بایول: بله... خیلی برای پیاده روی دو نفره خوبه
جونگکوک: آره... البته اگر همینطوری هوای مناسبی باقی بمونه!....
نگاهی به آسمون انداخت و با لحن کنایه داری جواب داد:
جیمین: امشب که هوا خوبه... وقتی بیرون طوفانی شد توی خونه کنار هم میمونیم...
فقط دنبال بهانه ای بود که جیمین رو به حرف بیاره... قدمی به جلو برداشت و نزدیکتر بهش ایستاد... تو چشماش زل زد و با لحن دو رگه و خشنی صحیت کرد...
جونگکوک: این حرفا رو بزار کنار!... اگر میبینی راحت کنارش راه میری و دستشو میگیری و هنوز سالمی فقط بخاطر اینه که یه بچه تو شکمش داره... نمیخوام آرامششو به هم بزنم و بهش استرس بدم... هم تو... هم بعضی کسای دیگه نفس کشیدنتون توی فضای آزادو مدیون بایول هستین... اگر بخاطر اون نبود نشونتون میدادم تقاص کارتون چیه!...
میخواست جوابشو بده که بایول بینشون قرار گرفت و دستشو رو سینه ی جونگکوک زد... به عقب هلش داد...
بایول:توام بهتره بس کنی! اگر ازت بچه ای نداشتم بابت هر کاری که با من کردی دو برابر تاوان میدادی... ولی نمیتونم... چون پدر بچه هامی! نمیخوام پدرشون بی اعتبار بشه!
جیمین: بریم عزیزم... توجه نکن!
دستشو گرفت که باعث تحریک بیشتر جونگکوک شد...
دست دیگشو گرفت!...
حالا بایول بین دو نفر گیر افتاده بود...
جونگکوک: باقی راهو خودش بلده... میتونه بره! تو دنبالش نمیری!....
لب به اعتراض تندتری باز کرد:
بایول: تو به چه ح...
که جیمین مانعش شد!
جیمین: بایول!... خودم میرم... مشکلی نیست
بایول: ولی..
جیمین: اشکالی نداره... نمیخوام عصبی بشی... تو مهمتری
دستشو رها کرد و به روی بایول لبخندی زد و ازشون دور شد...
بعد از رفتن اون محکم دستشو از توی دست جونگکوک کشید و با نگاه پر از غضبش گفت:
بایول: جی وو راس میگفت!... تو واقعا یه هیولایی!...
در کمال خونسردی پیشونیشو روی پیشونیش گذاشت و صورتشو بین دستاش گرفت...
جونگکوک: این هیولا رو... فقط تو میتونی رام کنی!..
خودشو ازش دور کرد و جونگکوک رو رها کرد...
۴۰.۸k
۲۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.