پارت 109
ارسلان، همینجوری که داشتم رانندگی میکردم ، که به سوال متین جواب دادم، هچی چرت پرت
متین، نه بابا تا جایی که من رییسمو میشناسم به چرت و پرت های دخترا گوش نمیده
ارسلان، میگفت دوباره باهاش باشم
متین، جانمممممم، چه توقعی، تو چی گفتی
ارسلان، میخواستی چی بگم با اون کارایی که کرد میخواد ببخشمش
متین، نه بابا خوب کردی
ارسلان، هوم
دیانا، خیلی وقت گذشته بود ارسلان هنوز نیومده بود، از ته حیاط، تا خونه میرفتم برمیگشتم، هوفف چرا نیومد
نیکا، زیاد جوش نزن پیر میشی
دیانا، نیکا ساکت
نیکا، هوف باشه دیانا من مارم تموم شد برم بالا
دیانا ، اره دیگ کاری ندارم
نیکا، اوک بای بای🙃
دیانا، کنار درخت رو زمین نشستم، سرمو به درخت تکیه دادم، ارسلان، بیاد دیگ، کم کم چشام خوابش میبرد
ارسلان، متین پیاده شو در باز کن
متین اوکی،
ارسلان . ماشین بردم داخل حیاط پیاده شدم
متین، الان چیشد یعنی تا یک ماه دیگه این قرارداد تموم میشه
ارسلان اره، فقط من یه کار دیگه کردم
متین، چی
ارسلان، با انیتا، همینجوری رلم
متین، 🙄😬واتت، یعنی چی
ارسلان، بعدن توضیح میدم مجبور بودم تا جایی که تونستم مقاومت کردم ولی نشد
متین، الکیه دیگ
ارسلان، اره همین یک ماه
متین، اوک، اع اون دیانا نیست خوابش برده
ارسلان، یه ذره دقت کردم 😌، چرا خودشه
متین، من میرم بیدارش کن
ارسلان هوم، متین!
متین، هوم
فراموش نکنیم، در مورد این موضوع چیزی نگی
متین، باش
ارسلان، سمت دیانا رفتم اروم صداش زدم، دیانا، دیانا.
دیانا، با حالت خواب الوده، هوم،،
ارسلان، چرا اینجا خوابیدی
دیانا، انگار یکی داشت صدام میزد صدای یه پسر بود چی میگفت
ارسلان، ای بابا، اروم دستمو گذاشتم زیر سرش وتو بغلم گرفتمش، دیانا
دیانا، چشمامو باز کردم، ا ارسلان تویی
ارسلان ، اره چرا اینجا خوابیدی
دیانا، منتظرت بودم
ارسلان، اوف، باید رو زمین بخوابی اخه، بلند شو اروم بلندش کردم
دیانا، اخ، خوبه میتونم ، چیشد
ارسلان، یک ماه دیگ معامله مون تموم میشه
دیانا، اوم خوبه
ارسلان، یه چیز دیگ یه مهمون داره میاد یعنی پسر کسی که داره میاد به دیدن شایان انیتا رو میخواد بعد مجبورم شدم که بگن الکی دوست پسر انیتام، یعنی تا جایی که میشد مقاومت کردم ولی نشد
دیانا، 😓اوم، اااشکالی نداره
ارسلان، دیانا
دیانا، هوم،
ارسلان، اگ واس اون دختر
دیانا ، نه چیزی نیست، امشبه مهمونی
ارسلان، فکر کنم اره
دیانا، خوبه، خداکنه خوب پیش بره
ارسلان، عصبانی که نیستی
دیانا ، نه ولی منم میام
ارسلان ، کجا
دیانا، همون مهمونی تون دیگ
ارسلان، جان
دیانا، نیام، یعنی حیف میشه که، دو تا زوج عاشق رو اونجا نبینم،
ارسلان، وای الان اینجوری داری عصبانیتو نشون میدی
دیانا، اه واه ارسلان، جان شما جای داداشمی مگ میشه
ارسلان،سرمو تکون دادم بهش خیره شدم، داداش
دیانا، اره، ☺🥰
ارسلان، دیان.. ـ
دیانا، خب دیگه بسه برم یه لباس خوب انتخاب کنم واس امشب
ارسلان، دیانا، با توام، وای راسته میگن دخترا عجیب ترین موجود های روی زمینن
دیانا، انقدر غر نزن صداتو میشنوم
ارسلان، اوففف خدا بهم صبر بده
متین، نه بابا تا جایی که من رییسمو میشناسم به چرت و پرت های دخترا گوش نمیده
ارسلان، میگفت دوباره باهاش باشم
متین، جانمممممم، چه توقعی، تو چی گفتی
ارسلان، میخواستی چی بگم با اون کارایی که کرد میخواد ببخشمش
متین، نه بابا خوب کردی
ارسلان، هوم
دیانا، خیلی وقت گذشته بود ارسلان هنوز نیومده بود، از ته حیاط، تا خونه میرفتم برمیگشتم، هوفف چرا نیومد
نیکا، زیاد جوش نزن پیر میشی
دیانا، نیکا ساکت
نیکا، هوف باشه دیانا من مارم تموم شد برم بالا
دیانا ، اره دیگ کاری ندارم
نیکا، اوک بای بای🙃
دیانا، کنار درخت رو زمین نشستم، سرمو به درخت تکیه دادم، ارسلان، بیاد دیگ، کم کم چشام خوابش میبرد
ارسلان، متین پیاده شو در باز کن
متین اوکی،
ارسلان . ماشین بردم داخل حیاط پیاده شدم
متین، الان چیشد یعنی تا یک ماه دیگه این قرارداد تموم میشه
ارسلان اره، فقط من یه کار دیگه کردم
متین، چی
ارسلان، با انیتا، همینجوری رلم
متین، 🙄😬واتت، یعنی چی
ارسلان، بعدن توضیح میدم مجبور بودم تا جایی که تونستم مقاومت کردم ولی نشد
متین، الکیه دیگ
ارسلان، اره همین یک ماه
متین، اوک، اع اون دیانا نیست خوابش برده
ارسلان، یه ذره دقت کردم 😌، چرا خودشه
متین، من میرم بیدارش کن
ارسلان هوم، متین!
متین، هوم
فراموش نکنیم، در مورد این موضوع چیزی نگی
متین، باش
ارسلان، سمت دیانا رفتم اروم صداش زدم، دیانا، دیانا.
دیانا، با حالت خواب الوده، هوم،،
ارسلان، چرا اینجا خوابیدی
دیانا، انگار یکی داشت صدام میزد صدای یه پسر بود چی میگفت
ارسلان، ای بابا، اروم دستمو گذاشتم زیر سرش وتو بغلم گرفتمش، دیانا
دیانا، چشمامو باز کردم، ا ارسلان تویی
ارسلان ، اره چرا اینجا خوابیدی
دیانا، منتظرت بودم
ارسلان، اوف، باید رو زمین بخوابی اخه، بلند شو اروم بلندش کردم
دیانا، اخ، خوبه میتونم ، چیشد
ارسلان، یک ماه دیگ معامله مون تموم میشه
دیانا، اوم خوبه
ارسلان، یه چیز دیگ یه مهمون داره میاد یعنی پسر کسی که داره میاد به دیدن شایان انیتا رو میخواد بعد مجبورم شدم که بگن الکی دوست پسر انیتام، یعنی تا جایی که میشد مقاومت کردم ولی نشد
دیانا، 😓اوم، اااشکالی نداره
ارسلان، دیانا
دیانا، هوم،
ارسلان، اگ واس اون دختر
دیانا ، نه چیزی نیست، امشبه مهمونی
ارسلان، فکر کنم اره
دیانا، خوبه، خداکنه خوب پیش بره
ارسلان، عصبانی که نیستی
دیانا ، نه ولی منم میام
ارسلان ، کجا
دیانا، همون مهمونی تون دیگ
ارسلان، جان
دیانا، نیام، یعنی حیف میشه که، دو تا زوج عاشق رو اونجا نبینم،
ارسلان، وای الان اینجوری داری عصبانیتو نشون میدی
دیانا، اه واه ارسلان، جان شما جای داداشمی مگ میشه
ارسلان،سرمو تکون دادم بهش خیره شدم، داداش
دیانا، اره، ☺🥰
ارسلان، دیان.. ـ
دیانا، خب دیگه بسه برم یه لباس خوب انتخاب کنم واس امشب
ارسلان، دیانا، با توام، وای راسته میگن دخترا عجیب ترین موجود های روی زمینن
دیانا، انقدر غر نزن صداتو میشنوم
ارسلان، اوففف خدا بهم صبر بده
۲۳.۶k
۲۹ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.