@N.o.v.e.l
@N.o.v.e.l
رمان شوهر عوضی من
پارت دوازدهم
لی نا:ممنون
میتونی بری توی اتاقت بخوابی
لو هان:اگه بخوای من...
لی نا:نه میتونی بری
چشمام رو بستم و خوابیدم
صبح
گوشیم زنگ میخورد
لی نا:عهههه کیه این موقعه صبح چشمامو باز کردم ساعت ۱ بعد ظهر بود وااای من چقدر خوابیدم
لی نا:الو
لئو:الو سلام لی نا حالت خوبه چرا تماسامو جواب نمیدی
لی نا:عه سلام تویی ببخشید خواب بودم
لئو:اها نه تو ببخش من مزاحمت شدم
میشه امروز با هم بریم بیرون
لی نا:لئو من پام صدمه دیده نمیتونم راه برم
لئو:خدا بد نده چیشده پات
لی نا:نه صدمه زیادی ندیده فقط درد میکنه
لئو:من الان میام آنجا
تا خواستم بهش بگم نه نیا لو هان خوشش نمیاد مارو کنار هم ببینه
گوشیو سریع قطع کرد بعد از نیم ساعت در خونه در زدن
لو هان:کیه
لئو:درو باز کن
لو هان:تو اینجا چیکار داری چرا اومدی
لئو:برو کنار ببینم
لو هان:توی خونم اومدی زور گویی میکنی
لئو:لی نا بالایی
از اتاقم اومدم بیرون
لی نا:آره اینجام
لئو لو هان رو هولش داد و به طرفم بدو بدو اومد و محکم بغلم کرد
چشمام از حدقه زده بود بیرون تعحب کرده بودم
آب دهنمو غورت دادم
لئو:پات خیلی درد میکنه کدوم یکی هستش
دکتر رفتی
که لو هان دست لئو گرفت و از خونه پرتش کرد بیرون
لو هان:از زنم فاصله بگیر اشغال
ِلئو:چه زری داری میزنی تو زنت!
حیف لی نا نیست با همچین مردی بی غیرتی ازدواج کرده تو لیاقت لی نا رو نداری
لو هان محکم با مشت کوبید توی صورت لئو
لی نا:لو هان بس کن نزنش
چهار دست و پا رفتم به سمت لئو
لی نا:از لبت داره ه خون میاد لئو بزار بهت دستمال بدم
رمان شوهر عوضی من
پارت دوازدهم
لی نا:ممنون
میتونی بری توی اتاقت بخوابی
لو هان:اگه بخوای من...
لی نا:نه میتونی بری
چشمام رو بستم و خوابیدم
صبح
گوشیم زنگ میخورد
لی نا:عهههه کیه این موقعه صبح چشمامو باز کردم ساعت ۱ بعد ظهر بود وااای من چقدر خوابیدم
لی نا:الو
لئو:الو سلام لی نا حالت خوبه چرا تماسامو جواب نمیدی
لی نا:عه سلام تویی ببخشید خواب بودم
لئو:اها نه تو ببخش من مزاحمت شدم
میشه امروز با هم بریم بیرون
لی نا:لئو من پام صدمه دیده نمیتونم راه برم
لئو:خدا بد نده چیشده پات
لی نا:نه صدمه زیادی ندیده فقط درد میکنه
لئو:من الان میام آنجا
تا خواستم بهش بگم نه نیا لو هان خوشش نمیاد مارو کنار هم ببینه
گوشیو سریع قطع کرد بعد از نیم ساعت در خونه در زدن
لو هان:کیه
لئو:درو باز کن
لو هان:تو اینجا چیکار داری چرا اومدی
لئو:برو کنار ببینم
لو هان:توی خونم اومدی زور گویی میکنی
لئو:لی نا بالایی
از اتاقم اومدم بیرون
لی نا:آره اینجام
لئو لو هان رو هولش داد و به طرفم بدو بدو اومد و محکم بغلم کرد
چشمام از حدقه زده بود بیرون تعحب کرده بودم
آب دهنمو غورت دادم
لئو:پات خیلی درد میکنه کدوم یکی هستش
دکتر رفتی
که لو هان دست لئو گرفت و از خونه پرتش کرد بیرون
لو هان:از زنم فاصله بگیر اشغال
ِلئو:چه زری داری میزنی تو زنت!
حیف لی نا نیست با همچین مردی بی غیرتی ازدواج کرده تو لیاقت لی نا رو نداری
لو هان محکم با مشت کوبید توی صورت لئو
لی نا:لو هان بس کن نزنش
چهار دست و پا رفتم به سمت لئو
لی نا:از لبت داره ه خون میاد لئو بزار بهت دستمال بدم
۲.۱k
۰۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.