( من عاشق یک روانی شدم ) پارت ۲
محیا : باو خسته شدم انقد درس خوندم ای کاش هر چه زود تر ازدواج کنم 😣
من : حتما با جیمین 🤣
محیا :Shut up
من : بیتربیت من چه هیزم تری به تو فروختم انقد فحش میدی 😐
محیا : خواهشاً با تهیونگ عین آدم رفتار کن 😐
من : چرا ؟😐 باید گرفت پسره رو عین بز کوهی زد با مشت و لگد 😐
محیا : تو کی میخوای آدم شی ؟😐
من : هیچ وقت محیا جون😁
( چمدونا رو بستیم و از خوابگاه رفتیم بیرون و به سمت فرودگاه حرکت کردیم موقعی که رسیدیم چوکوروا من با خانوادهم رفتم خونه و محیا هم با خانواده ش من تو اتاق نشسته بودم که ..)
مامانم : عزیزم پاشو حاضرشو امشب باید بریم مهمونی صلح با کره ایا 🥰
من : مامان من از اون پسره بدم میاد 😫
مامانم : حرف نباشه عزیزم قراره باهم صلح کنیم و اون تو دریا به تو کمک میکنه توهم به اون 😁
من : باشه برم یه دوش بگیرم سه ساعت دیگه پایینم ☹️
( محیا و مامانش )
مامان محیا: دخترم پاشو حاضر شو قراره با کره ایا صلح کنیم
محیا : مامان میشه من نیام 😓
مامان محیا: شوخی بامزه ای بود دخترم حالا حاضر شو سه ساعت دیگه میریم
من : حتما با جیمین 🤣
محیا :Shut up
من : بیتربیت من چه هیزم تری به تو فروختم انقد فحش میدی 😐
محیا : خواهشاً با تهیونگ عین آدم رفتار کن 😐
من : چرا ؟😐 باید گرفت پسره رو عین بز کوهی زد با مشت و لگد 😐
محیا : تو کی میخوای آدم شی ؟😐
من : هیچ وقت محیا جون😁
( چمدونا رو بستیم و از خوابگاه رفتیم بیرون و به سمت فرودگاه حرکت کردیم موقعی که رسیدیم چوکوروا من با خانوادهم رفتم خونه و محیا هم با خانواده ش من تو اتاق نشسته بودم که ..)
مامانم : عزیزم پاشو حاضرشو امشب باید بریم مهمونی صلح با کره ایا 🥰
من : مامان من از اون پسره بدم میاد 😫
مامانم : حرف نباشه عزیزم قراره باهم صلح کنیم و اون تو دریا به تو کمک میکنه توهم به اون 😁
من : باشه برم یه دوش بگیرم سه ساعت دیگه پایینم ☹️
( محیا و مامانش )
مامان محیا: دخترم پاشو حاضر شو قراره با کره ایا صلح کنیم
محیا : مامان میشه من نیام 😓
مامان محیا: شوخی بامزه ای بود دخترم حالا حاضر شو سه ساعت دیگه میریم
۸.۰k
۲۹ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.