jinus p50
_ چند روز بعد _
کلافه دامنش رو پایین تر کشید ، اصلا از پوشیدن این دامن تنگ و کوتاه خاطر خوشی نداشت و این عصبیش میکرد
جلوی عمارت ایستاد و رو به چشمای گرد جئون گفت
"هر چی گفتم فقط تابلو بازی نکن ، خب؟" a,t
جعبه خاک گرفته ای از داشبورد برداشت و خاک روش رو کنار زد
" اینو دستت میکنم ، اما حواست باشه سوتی ندی فقط هر کاری بهت گفتم انجام بده " a,t
حلقه ی خاکستری رنگی رو بیرون آورد و دستش انداخت
گیج سری تکون داد و با هم پیاده شدن ، انگشت لای انگشت های بزرگش کرد و سعی کرد خونسرد باشه
در باز شد و چهره خوشحال مادر جئون لحظه ای گر گرفت ، دختر زیبا و شیک پوش با لبخند عمیقی متقابلش ایستاد
"کوک ، این کیه؟"
منتظر نموند و جواب داد
" سلام خانم جئون ، پارک اتم شاید بشناسیدم" a,t
" بله شما رو دیده بودم ، نسبت شما با پسر من چیه؟"
" ام چطور بگم خب ... یجورایی نامزد کوک حساب میشم ، دیشب از من خواستگاری کرد !" a,t
چشمای گرد شده اش به سمت پسرش چرخید ، اما نگاهش نرمال بود
عصبی شد و جلو رفت
"چی میگی خانم؟ پسر من خودش نامزد داره چرا دروغ میگی؟"
" خانم جئون ، من برای همین اینجام تا بهتون بگم من در حد مرگ به کوک و بودنش توی زندگیم علاقه دارم و اجازه نمیدم یه دختر دست پایین نزدیک همسر من بشه ، علنا من و کوک نامزد هم حساب میشیم چون حلقه ی اون توی دستای منه!" a,t
چشماش اونقدر صادق و محکم بود که مادر جئون رو شیفته خودش کنه
" کوک ، تو این همه از اون دختر بی چاره دور شدی تا یه دختر پولدار همسرت باشه؟ مگه ما فقیریم؟"
" مامان ، من بخاطر پول و جایگاهش نمیخوام من عاشقشم!" jk
" مگه چندروزه این دخترو میشناسی که بهش اعتماد کردی؟"
" خیلی وقته ، از روزی که منو دستگیر کرد تا الان پیشم بوده ؛ حتما آقای لی در مورد من بهتون گفته لایلا یا همون دختری که به جرم کشتن ۶ تا مرد دستگیر شد ؛ من همون دخترم خانم جئون! دختری که تمام دار و ندارش گرفته شد و بهش تهمت زدن اما با کمک کوک من به خودم اومدم و شرایط رو درست کردم " a,t
عصبی نگاه تیزی به پسرش انداخت
" میدونستم تو این دختره رو فراری میدی "
" من فرار نکردم، الان جلوی روتون ایستادم . من نیومدم اینجا تا ناسزا بگید و ناسزا بشنوم اومدم اینجا تا واسه همسرم لباس و وسایل لازمش رو بردارم و بریم و شما رو در جریان رابطه مون بزارم " a,t
زبون توی دهنش نمی چرخید که از اعصبانیت حرفی بزنه
با قدمای بلند سمت اتاق خواب رفتن و در رو نیمه باز گذاشت
سه پارت دیگه مونده ....
کلافه دامنش رو پایین تر کشید ، اصلا از پوشیدن این دامن تنگ و کوتاه خاطر خوشی نداشت و این عصبیش میکرد
جلوی عمارت ایستاد و رو به چشمای گرد جئون گفت
"هر چی گفتم فقط تابلو بازی نکن ، خب؟" a,t
جعبه خاک گرفته ای از داشبورد برداشت و خاک روش رو کنار زد
" اینو دستت میکنم ، اما حواست باشه سوتی ندی فقط هر کاری بهت گفتم انجام بده " a,t
حلقه ی خاکستری رنگی رو بیرون آورد و دستش انداخت
گیج سری تکون داد و با هم پیاده شدن ، انگشت لای انگشت های بزرگش کرد و سعی کرد خونسرد باشه
در باز شد و چهره خوشحال مادر جئون لحظه ای گر گرفت ، دختر زیبا و شیک پوش با لبخند عمیقی متقابلش ایستاد
"کوک ، این کیه؟"
منتظر نموند و جواب داد
" سلام خانم جئون ، پارک اتم شاید بشناسیدم" a,t
" بله شما رو دیده بودم ، نسبت شما با پسر من چیه؟"
" ام چطور بگم خب ... یجورایی نامزد کوک حساب میشم ، دیشب از من خواستگاری کرد !" a,t
چشمای گرد شده اش به سمت پسرش چرخید ، اما نگاهش نرمال بود
عصبی شد و جلو رفت
"چی میگی خانم؟ پسر من خودش نامزد داره چرا دروغ میگی؟"
" خانم جئون ، من برای همین اینجام تا بهتون بگم من در حد مرگ به کوک و بودنش توی زندگیم علاقه دارم و اجازه نمیدم یه دختر دست پایین نزدیک همسر من بشه ، علنا من و کوک نامزد هم حساب میشیم چون حلقه ی اون توی دستای منه!" a,t
چشماش اونقدر صادق و محکم بود که مادر جئون رو شیفته خودش کنه
" کوک ، تو این همه از اون دختر بی چاره دور شدی تا یه دختر پولدار همسرت باشه؟ مگه ما فقیریم؟"
" مامان ، من بخاطر پول و جایگاهش نمیخوام من عاشقشم!" jk
" مگه چندروزه این دخترو میشناسی که بهش اعتماد کردی؟"
" خیلی وقته ، از روزی که منو دستگیر کرد تا الان پیشم بوده ؛ حتما آقای لی در مورد من بهتون گفته لایلا یا همون دختری که به جرم کشتن ۶ تا مرد دستگیر شد ؛ من همون دخترم خانم جئون! دختری که تمام دار و ندارش گرفته شد و بهش تهمت زدن اما با کمک کوک من به خودم اومدم و شرایط رو درست کردم " a,t
عصبی نگاه تیزی به پسرش انداخت
" میدونستم تو این دختره رو فراری میدی "
" من فرار نکردم، الان جلوی روتون ایستادم . من نیومدم اینجا تا ناسزا بگید و ناسزا بشنوم اومدم اینجا تا واسه همسرم لباس و وسایل لازمش رو بردارم و بریم و شما رو در جریان رابطه مون بزارم " a,t
زبون توی دهنش نمی چرخید که از اعصبانیت حرفی بزنه
با قدمای بلند سمت اتاق خواب رفتن و در رو نیمه باز گذاشت
سه پارت دیگه مونده ....
۳۵.۹k
۲۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.