چندپارتی تهیونگ
Part 18
نامجون ویو:از خواب بیدار شدم دیدم یه پیام اومده از طرف ات بود چه اتفاقی افتاده که ساعت ۴ پیام داده بوده الان ساعت ۹ صبحه پیام رو باز کردم
پیام ات:سلام نامجون هیونگ خوبی؟
خواستم ازت تشکر کنم که همیشه پشتم بودی و ازم مراقبت کردی و همیشه ازم حمایت کردی....هیونگ....میخوام یه چیزی بهت بگم ولی هل نکن.....الان که دادی این نامه رو میخونی من ساعت هاست که مردم امیدوارم منو ببخشی و متاسفم بخاطر کاری که کردم.....مراقب خودت باش بهترین لیدر دنیا.....خداحافظ
نامجون ویو:نکنه این چیزا یه شوخیه دیگه باشه.....شایدم واقعی باشه.....بزار به ات زنگ بزنم.....۱۰ باره که به ات زنگ زدم اما گوشیش رو برنمیداره چرا؟؟؟.....وایستا یعنی اون واقعا......
جین:نامجون بلند شو.....ات به تو هم پیام داده؟(نگرانی)
نامجون:چی؟؟
جین:ات به تو هم پیام داده؟؟
نامجون:ره
جین:کجاست این دختره؟؟!! ......نکنه چیزایی که گفته بود واقعی بوده باشن
نامجون:برو بقیه ی اعضا رو هم بیدار کن که بریم دنبال ات
جین:الان
نامجون:آخه کجایی ات
خلاصه جین همه ی اعضا رو بلند کرد
اعضا هم بعد از خوندن اون نامه ها هم تعجب کرده بودن هم نگران بودن و هم استرس داشتن....که نکنه ات واقعا بلایی سر خودش آورده باشه و یه بغضی تو گلوشون نشسته بود
نامجون:چیکار کنیم؟؟؟ات بیشتر کجا ها میرفت؟!
جیمین:همیشه میگفت دریا رو دوست داره.....نکنه تو دریا....
و دیگه نمیتونه ادامه حرفش رو بزنه و اشکش در میاد........
نامجون:من و جیهوپ و شوگا میریم دریا،جیمین و جین و جونگکوک برن جاهایی که ات بیشتر دوست داشت بره و یا حتی خونش هر کدوممون نشانی از ات پیدا کردیم به هم زنگ میزنیم
شوگا:تهیونگ چی میشه؟
نامجون:به اونم زنگ بزنید اونم بیاد.....
ادامه دارد......
نامجون ویو:از خواب بیدار شدم دیدم یه پیام اومده از طرف ات بود چه اتفاقی افتاده که ساعت ۴ پیام داده بوده الان ساعت ۹ صبحه پیام رو باز کردم
پیام ات:سلام نامجون هیونگ خوبی؟
خواستم ازت تشکر کنم که همیشه پشتم بودی و ازم مراقبت کردی و همیشه ازم حمایت کردی....هیونگ....میخوام یه چیزی بهت بگم ولی هل نکن.....الان که دادی این نامه رو میخونی من ساعت هاست که مردم امیدوارم منو ببخشی و متاسفم بخاطر کاری که کردم.....مراقب خودت باش بهترین لیدر دنیا.....خداحافظ
نامجون ویو:نکنه این چیزا یه شوخیه دیگه باشه.....شایدم واقعی باشه.....بزار به ات زنگ بزنم.....۱۰ باره که به ات زنگ زدم اما گوشیش رو برنمیداره چرا؟؟؟.....وایستا یعنی اون واقعا......
جین:نامجون بلند شو.....ات به تو هم پیام داده؟(نگرانی)
نامجون:چی؟؟
جین:ات به تو هم پیام داده؟؟
نامجون:ره
جین:کجاست این دختره؟؟!! ......نکنه چیزایی که گفته بود واقعی بوده باشن
نامجون:برو بقیه ی اعضا رو هم بیدار کن که بریم دنبال ات
جین:الان
نامجون:آخه کجایی ات
خلاصه جین همه ی اعضا رو بلند کرد
اعضا هم بعد از خوندن اون نامه ها هم تعجب کرده بودن هم نگران بودن و هم استرس داشتن....که نکنه ات واقعا بلایی سر خودش آورده باشه و یه بغضی تو گلوشون نشسته بود
نامجون:چیکار کنیم؟؟؟ات بیشتر کجا ها میرفت؟!
جیمین:همیشه میگفت دریا رو دوست داره.....نکنه تو دریا....
و دیگه نمیتونه ادامه حرفش رو بزنه و اشکش در میاد........
نامجون:من و جیهوپ و شوگا میریم دریا،جیمین و جین و جونگکوک برن جاهایی که ات بیشتر دوست داشت بره و یا حتی خونش هر کدوممون نشانی از ات پیدا کردیم به هم زنگ میزنیم
شوگا:تهیونگ چی میشه؟
نامجون:به اونم زنگ بزنید اونم بیاد.....
ادامه دارد......
۵۶.۵k
۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.