فیک جونگکوک:زیرزمین
فیک جونگکوک:زیرزمین
part⁵³
ویو ا.ت
صبح بیدار شدم زنگ زدم به مامانم گفتم که دیروز نتونستم جواب بدم گفت اشکالی نداره
بعد گفت که جونگکوک خونه نیست
جونگکوک دیشب بهم گفت که بهش زنگ بزنم
با مامانم حرف زدم بعد که تموم شد به جونگکوک زنگ زدم اولش جواب نداد دوباره زنگ زدم دوباره جواب نداد گفتم یه وقت دستش بنده بعد بهش زنگ میزنم
من ما نامرا،اینها،جوکیونگ یه گروه داشتیم که با هم حرف میزدیم بعد دیدم که همه آنلاین با هاشون تماس تصویری گرفتم
حسابی باهاشون حرف زدم خیلی دلم براشون تنگ شده بودبعد که تموم شد
بعد یه ربع جونگکوک بهم زنگ زد
جواب دادم
جونگکوک ازم خواست با کسایی که آشنا شدم بهش بگم اولش گفتم چرا آخه چرا میخواد بدونه؟
گفت که می خواد بدونه منم گفتم بعدکه حرف زدم تموم شد خدافظی کردم رفتم با هم اتاقی هام صبحونه خوردیم بعد یکم حرف زدیم
(بچه ها دیگه خلاصه اش میکنم)
چند سال بعد
ویو ا.ت
چند سالی از اینکه آمدم ایتالیا میگذره
الان من دیگه ۲۶سالمه
۲۵سالگی ندرکمو گرفتم اون موقع می تونستم برگردم کره ولی خواستم یکم اینجا بیشتر بمونم الان یکسالی میشه که من ایتالیا م و توی بیمارستان دکرم و دارم کار میکنم
من عمل های خیلی خوبی انجام دادم و دکتر خیلی خوبی هستم
خواستم خونه بخرم ولی این سوک گفت که باهم زندگی کنیم الانم یکساله که دارم با این سوک زندگی میکنم خیلی خوبه
هم کار میکنیم هم خوشمیگذرونیم
من توی این ۱سال حقوقمو جمع کردام تا وقتی برگشتم کره برای خودم زندگی خوبی داشته باشم
الان دوساله که زیاد با جونگکوک حرف نزدم و کم کم دیگه زیاد حرف نزدیم و ازم نپرسید که کجام و الان دیگه حتی نه من زنگ بهش میزنم نه اون بهم زنگ میزنه حتی وقتی با مامانم حرف میزنم ازش از حونگکوک نمی پرسم و زیاد بهش فکر نمی کنم گوشیم و شمارمو عوض کردم کلی هنوز شماره جونگکوک رو دارم حالا نمی دونم که شمارشو عوض کرده یا نه ولی اگه خواست بهم زنگ بزنه میتونه شمارمو از مامان بگیره ولش کن
الانم دیگه تصمیم گرفتم که برگردم کره این سوک میخواست همونجا ایتالیا بمونه ولی من میخواستم برم
رفتم برای عصری ساعت۴ بلیت پرواز گرفتم
part⁵³
ویو ا.ت
صبح بیدار شدم زنگ زدم به مامانم گفتم که دیروز نتونستم جواب بدم گفت اشکالی نداره
بعد گفت که جونگکوک خونه نیست
جونگکوک دیشب بهم گفت که بهش زنگ بزنم
با مامانم حرف زدم بعد که تموم شد به جونگکوک زنگ زدم اولش جواب نداد دوباره زنگ زدم دوباره جواب نداد گفتم یه وقت دستش بنده بعد بهش زنگ میزنم
من ما نامرا،اینها،جوکیونگ یه گروه داشتیم که با هم حرف میزدیم بعد دیدم که همه آنلاین با هاشون تماس تصویری گرفتم
حسابی باهاشون حرف زدم خیلی دلم براشون تنگ شده بودبعد که تموم شد
بعد یه ربع جونگکوک بهم زنگ زد
جواب دادم
جونگکوک ازم خواست با کسایی که آشنا شدم بهش بگم اولش گفتم چرا آخه چرا میخواد بدونه؟
گفت که می خواد بدونه منم گفتم بعدکه حرف زدم تموم شد خدافظی کردم رفتم با هم اتاقی هام صبحونه خوردیم بعد یکم حرف زدیم
(بچه ها دیگه خلاصه اش میکنم)
چند سال بعد
ویو ا.ت
چند سالی از اینکه آمدم ایتالیا میگذره
الان من دیگه ۲۶سالمه
۲۵سالگی ندرکمو گرفتم اون موقع می تونستم برگردم کره ولی خواستم یکم اینجا بیشتر بمونم الان یکسالی میشه که من ایتالیا م و توی بیمارستان دکرم و دارم کار میکنم
من عمل های خیلی خوبی انجام دادم و دکتر خیلی خوبی هستم
خواستم خونه بخرم ولی این سوک گفت که باهم زندگی کنیم الانم یکساله که دارم با این سوک زندگی میکنم خیلی خوبه
هم کار میکنیم هم خوشمیگذرونیم
من توی این ۱سال حقوقمو جمع کردام تا وقتی برگشتم کره برای خودم زندگی خوبی داشته باشم
الان دوساله که زیاد با جونگکوک حرف نزدم و کم کم دیگه زیاد حرف نزدیم و ازم نپرسید که کجام و الان دیگه حتی نه من زنگ بهش میزنم نه اون بهم زنگ میزنه حتی وقتی با مامانم حرف میزنم ازش از حونگکوک نمی پرسم و زیاد بهش فکر نمی کنم گوشیم و شمارمو عوض کردم کلی هنوز شماره جونگکوک رو دارم حالا نمی دونم که شمارشو عوض کرده یا نه ولی اگه خواست بهم زنگ بزنه میتونه شمارمو از مامان بگیره ولش کن
الانم دیگه تصمیم گرفتم که برگردم کره این سوک میخواست همونجا ایتالیا بمونه ولی من میخواستم برم
رفتم برای عصری ساعت۴ بلیت پرواز گرفتم
۸.۸k
۲۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.