مروارید عشق پارت ۲۳
من:دکتر چرا اینجوری میشه طبیعیه دکتر:قرصا دوزش خیلی بالا بوده چند تا ازش خورده بوده من:هر وقت قلبش درد میگرفت میخورد اونم زود به زود سه تا یا دوتا میخورد دکتر:خوب الان سرمشو تغییر دادیم فقط اگه اینجوری شد بزارید یکم بخوابه اگه دیدید جدی بود این قرصایی که میدم هم مال قلبش هست هم برا خوب شدنش ولی من بعید میدونم دیگه این از بونش بره خیلی دیر علائم نشون داد من:یه بارم خون بالا آوردن بعد رفتیم پیش یه دکتره دیگه گفت زخمه معدس منم که خبر نداشتم قرصا اشتباهی بوده دکتر:به معدشم آسیب زده همون قرصا به همه چاش آسیب زده بیهوش زیاد میشه تشنج میکنه قلبش یه لحظه وایمیسته اگه همچین اتفاقی افتاد سریع حتی اگه دردشم گرفت بیاریدش بیمارستان چون اگه دیر شه ممکنه بمیره من:بله حتما دکتر:اون خونم از این به بعد بالا میاره و اینا میمونه من:دکتر چیکار کنم که خوب شه آخه تو این وضعیت میبینمش حالم خودمن بد میشه دکتر:فقط نزارید ناراحت شه یا عصبی شه و بهش فشار بیاد عصبی بشه شوک یا تشنج میکنه ناراحت بشه قلبش درد میگیره بیهوش میشه شوکم وقتی که عصبی میشه خسته بشه یا ناراحت بشه خون بالا میاره من:آهان هیچکودوم نباید بشه دکتر:بله همینطور من:باشه ممنون دکتر:به سرمش آرام بخش زدم شاید یکم بخوابه من:بله
یک هفته بعد
از زبون خودم
از بیمارستان مرخص شدم دیکه حالا قرصایه خودمو دارم وقتی بالا میاوردم خون بود ولی در هر صورت جونگ کوک کنارم بود نمیزاشت احساسی تنهایی یا ناراحتی کنم چون به نفعم بود گفت اگه ناراحت بشم تنبیهم میکنه😐😂 همینجوری تو خونه راه میرفتم که سرگیجه گرفتم داشتم از پشت میوفتادم که جونگ کوک گرفتم از پشت کوک:بیب چی شد من:سرم گیج رفت جونگ کوک بی حال شدم کوک:خوب تو نباید زیاد راه بری اومد زیر مامو با کمرمو گرفت بلندم کرد سرمو رو شونش گذاشتم و بردم نشوندم رو مبل نشست کنارم کوک:الان برات شیرموز درست میکنم راه نرو باشه من:باشه رفت شیرموز درست رفت اومد یه موز برام آورد فعلا خالی داد بهم خودشم میخورد بعد رفت شیرموز و درست کرد هم برا خودش هم برا من درست کرد کوک:بیا بخورش میخواستم بردارم که دستمو گرفت من:چیه کوک:یه چیزی میخوام من:چی کوک:بیا جلو رفتم جلو دستمو گرفته بود گذاشت رو شونش و لباشو چسبوند رو لبام و لبامو بوسید پنج دقیقه منم وسطش همراهی کردم کوک:اینو میخواستم (اگه منتظره مثبت ۱۸ اید برا پارتای بالا تر ۵۰ اینا) من:جونگ کوک کوک:جون دلم من:خیلی خوشحالم که کنارمی کوک:😊 لبخند زد منو برد تو بغلش منم بغلش کردم کوک:من همیشه کنارتم قول میدم من:جونگ کوک اگه نباشی من میمیرم کوک:توهم اگه نباشی من میمیرم چون تو دلیل زنده بودنمی از دستت نمیدم اصلا نمیزارم تو زندگی که پیش من داری حتی یه زره ناراحت بشی
یک هفته بعد
از زبون خودم
از بیمارستان مرخص شدم دیکه حالا قرصایه خودمو دارم وقتی بالا میاوردم خون بود ولی در هر صورت جونگ کوک کنارم بود نمیزاشت احساسی تنهایی یا ناراحتی کنم چون به نفعم بود گفت اگه ناراحت بشم تنبیهم میکنه😐😂 همینجوری تو خونه راه میرفتم که سرگیجه گرفتم داشتم از پشت میوفتادم که جونگ کوک گرفتم از پشت کوک:بیب چی شد من:سرم گیج رفت جونگ کوک بی حال شدم کوک:خوب تو نباید زیاد راه بری اومد زیر مامو با کمرمو گرفت بلندم کرد سرمو رو شونش گذاشتم و بردم نشوندم رو مبل نشست کنارم کوک:الان برات شیرموز درست میکنم راه نرو باشه من:باشه رفت شیرموز درست رفت اومد یه موز برام آورد فعلا خالی داد بهم خودشم میخورد بعد رفت شیرموز و درست کرد هم برا خودش هم برا من درست کرد کوک:بیا بخورش میخواستم بردارم که دستمو گرفت من:چیه کوک:یه چیزی میخوام من:چی کوک:بیا جلو رفتم جلو دستمو گرفته بود گذاشت رو شونش و لباشو چسبوند رو لبام و لبامو بوسید پنج دقیقه منم وسطش همراهی کردم کوک:اینو میخواستم (اگه منتظره مثبت ۱۸ اید برا پارتای بالا تر ۵۰ اینا) من:جونگ کوک کوک:جون دلم من:خیلی خوشحالم که کنارمی کوک:😊 لبخند زد منو برد تو بغلش منم بغلش کردم کوک:من همیشه کنارتم قول میدم من:جونگ کوک اگه نباشی من میمیرم کوک:توهم اگه نباشی من میمیرم چون تو دلیل زنده بودنمی از دستت نمیدم اصلا نمیزارم تو زندگی که پیش من داری حتی یه زره ناراحت بشی
۱۱.۹k
۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.