math teacher"part²"
math teacher"part²"
[چندپارتی]
^بیا داخل^:Kook
^ممنونم^:Rosita
^رزیتا سلام^:Stella
^سلام^:Rosita
^سلام دخترم^
^سلام خاله^:Rosita
^رزیتا بیا بریم بالا^:Stella
'رزیتا به اتاق دوستش استلا رفت و مثل اینکه استلا حرف آماده برای گفتن داشت'
^بیا مثل آدمای متشخص یبار که پیش همیم غیبت نکنیم^:Stella
^تو؟؟؟؟من بتونم تو نمیتونی!!^:Rosita
^آخه نمیدونی امروز سوفی چی داشت بهم میگفت^:Stella
'بعد از مدتی موقع شام شد و غیبت های آنها هم تمام.پس هردو به پایین رفتند و در گذاشتن سفره به مادر استلا کمک کردند.
سر شام اتفاق خواصی نیوفتاد به غیر از اینکه با اصرار های فراوان دوستش استلا و مادر استلا،قرار شد که شب را آنجا بماند.ولی شاید همینم یک اتفاق خاص بود؟'
وقت خواب
^استلا تشنمه^:Rosita
^خب برو آب بردار^:Stella
^ممنونم ازت پروفسور! تو بهم بده.بعدشم خوابم نمیاد^:Rosita
^ولی من خوابم میاد.بیا برو آب بخور بعد برو تو حیاط یکم بمون بعدش خوابت میگیره^:Stella
^دقیقا چرا گفتی شب بمون؟^:Rosita
^برای فرداش^:Stella
'دختر به طبقه پایین رفت و رفت به سمت آشپزخانه که متوجه وجود بردار دوستش در آشپزخانه شد'
^ببخشید^:Rosita
^چیزی میخوای؟^:Kook
^آره آب میخواستم^:Rosita
'پسر در لیوان برای دخترک آب ریخت و دخترک بعد از تشکر برروی مبل جلوی تلویزیون نشست'
^چرا نمیخوابی؟^:Kook
^خوابم نمیاد^:Rosita
^همینطوری خوابت نمیبره سرکلاس دیر میرسی دیگه^:Kook
^نه...........^:
^شوخی میکنم باهات خوشگل خانم^:Kook
^چی؟^:Rosita
^بسه دیگه برو بخواب^:Kook
^باشه رفتم^:Rosita
'رزیتا تا وقتی که خوابش ببرد به حرف جونگکوک فکر میکرد"خوشگل خانم"یعنی از نظر جئون رزیتا خوشگل بود؟
[چندپارتی]
^بیا داخل^:Kook
^ممنونم^:Rosita
^رزیتا سلام^:Stella
^سلام^:Rosita
^سلام دخترم^
^سلام خاله^:Rosita
^رزیتا بیا بریم بالا^:Stella
'رزیتا به اتاق دوستش استلا رفت و مثل اینکه استلا حرف آماده برای گفتن داشت'
^بیا مثل آدمای متشخص یبار که پیش همیم غیبت نکنیم^:Stella
^تو؟؟؟؟من بتونم تو نمیتونی!!^:Rosita
^آخه نمیدونی امروز سوفی چی داشت بهم میگفت^:Stella
'بعد از مدتی موقع شام شد و غیبت های آنها هم تمام.پس هردو به پایین رفتند و در گذاشتن سفره به مادر استلا کمک کردند.
سر شام اتفاق خواصی نیوفتاد به غیر از اینکه با اصرار های فراوان دوستش استلا و مادر استلا،قرار شد که شب را آنجا بماند.ولی شاید همینم یک اتفاق خاص بود؟'
وقت خواب
^استلا تشنمه^:Rosita
^خب برو آب بردار^:Stella
^ممنونم ازت پروفسور! تو بهم بده.بعدشم خوابم نمیاد^:Rosita
^ولی من خوابم میاد.بیا برو آب بخور بعد برو تو حیاط یکم بمون بعدش خوابت میگیره^:Stella
^دقیقا چرا گفتی شب بمون؟^:Rosita
^برای فرداش^:Stella
'دختر به طبقه پایین رفت و رفت به سمت آشپزخانه که متوجه وجود بردار دوستش در آشپزخانه شد'
^ببخشید^:Rosita
^چیزی میخوای؟^:Kook
^آره آب میخواستم^:Rosita
'پسر در لیوان برای دخترک آب ریخت و دخترک بعد از تشکر برروی مبل جلوی تلویزیون نشست'
^چرا نمیخوابی؟^:Kook
^خوابم نمیاد^:Rosita
^همینطوری خوابت نمیبره سرکلاس دیر میرسی دیگه^:Kook
^نه...........^:
^شوخی میکنم باهات خوشگل خانم^:Kook
^چی؟^:Rosita
^بسه دیگه برو بخواب^:Kook
^باشه رفتم^:Rosita
'رزیتا تا وقتی که خوابش ببرد به حرف جونگکوک فکر میکرد"خوشگل خانم"یعنی از نظر جئون رزیتا خوشگل بود؟
۳.۰k
۰۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.