مافیای مدرسه. Part 28

_ سوار ماشینم شدم و قبل از اینکه مونا به خودش از بار دور شدم و به سمت عمارت به راه افتادم بعد از 5 مین رسیدم
^_^وقتی ماشین کوک نزدیک در عمارت شد در به طور خودکار باز شد
(ویو امیلیا)
×فکر کنم ارباب اومد
+ایش اره
^_^کوک اومد داخل
×خوش اومدین
_هنوز بیدارین؟
×😅بعله نگران شما بودیم
+(تو ذهنش) پ ن امیلیا میزاره بخوابم
_(روبه ات) توهم منتظرم بودی؟
+اممم راستش ن امیلیا نمیزاشت بخوابم
_ هع 😏 اخرش تو یکی رو هم مثل بقیه رام میکنم
+رام نمیشم 😛
^_^وای ننه شکلکه رو 😂
_رامت میکنم
×عه ات بسه دیگه برو بخواب
+یاااا از اونوقت تاحالا نزاشتی بخوابم حالا هم که دارم شکایت میکنم نمیزارییی
_ ولش کن امیلیا خودم رامش میکنم 😈
×😂ات وای به حالت همین الانشم که ارباب باهات خوبه بهتره بری گمشی
+گگگگگ تو برو منم میام
×زبون دراز گمشوووو
+باش فردا میبینمت
_(جلو خودشو گرفته که نخنده) ،(توذهنش) این دختر ادم بشو نیست
، برو دیگهه دختره گستاخ
+ایش شب بخیر بابای
×شب بخیر
+اخیش بلاخره راحت شدم از پله ها اومدم بالا و رفتم تو اتاقم انقدر خوابم میومد که تا رفتم سمت تختم ولو شدم
^_^تعجب نکنید نمونه کارا خودمه
.
.
ادامه دارد
.
. شب خوش عشقولیا
بوس بوس بای 😘😘👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻