استری کیدز
#استری کیدز
#فلکیس
داستان از زبان هیون سو:داشتیم عشق و حال میکردیم که یهو مامانم زنگ زد و من جواب دادم
هیون سو:الو
مامان:ببین ما برامون ی کار پیش اومده برای چند هفته خونه نیستیم و خواهرات رفتن مسافرت
هیون سو:با..شه
مامان:چی شده؟چرا داری نفس نفس میزنی؟
هیون سو:هی..چی
مامان:آها حدس میزنم.خب پس فعلا بای
(هیون سو گوشیش رو قطع کرد و به عشق و حال ادامه دادن)
از زبان هیون سو:صبح از خواب بیدار شدم و لباس هام رو پوشیدم و رفتم صبحونه بخورم دیدم دلم نمیاد و رفتم از توی کشوی مامانم ی بیبی چک برداشتم و رفتم توی دستشویی
هیون سو:یا حضرت پشمممم
هیون سو زنگ زد به مامانش:الو سلام مامان میدونم الان موقعیت خوبی نیست ولی من بچه دار شدم بگو چیکار کنممممم(تند تند حرف میزنه)
مامان:باشه من زود خودم رو میرسونم خونه و تو باید هرچه زودتر با فلیکس ازدواج کنی
هیون سو:چییی؟(مامان گوشیش رو قطع میکنه)
هیون سو:الو ال.. اوفففف حالا باید چیکار کنم چجوری به چشای فلیکس نگاه کنم؟اهااا ی ایده ای دارم.بیبی چک رو میزارم روز تخت هر موقع بیدار شد میبینتش خودم فعلا میرم مدرسه
پرش زمانی به ۱۰ دقیقه بعد:
از زبان فلیکس:بیدار شدم و با صحنه ی عجیبی مواجه شدم و دیدم ی بیبی چک رو تخته و بعد نگاهش کردم و دیدم که جواب ...جواب..جواب..چییییی؟جواب مثبتههه!؟این مال کیه؟خب صددرصد مال هیون سوهه چون دیشب....
خلاصه دیگه آماده شدم و رفتم مدرسه و چون امروز ما اردو داریم هیون سو یادش رفته بود و من خودم کیفش رو آماده کردم و کیف خودم رو هم آماده کردم و رفتم مدرسه
هیون سو:این چمدون من نیست؟
فلیکس:مگه امروز اردو نداریم
هیون سو:وای کاملا یادم رفته بود به هر حال ممنون
فلیکس:خواهش/راستی...دیشب ...
هیون سو:خب بعدش
فلیکس:اون بیبی چک مال کی بود که روی تخت بود؟
هیون سو:م..ا.ل.مال من بود
فلیکس:چییییی!
هیون سو:زنگ زدم پیش مامانم و اون گفت که ما باید هرچه زودتر ازدواج کنیم
فلیکس جانم؟
هیون سو:مگه کری یا منظورم رو نمیفهمی
فلیکس:ولی مافیا ها نباید ازدواج کنن
همون زمان یورا:هیون سو.میبینم که دوباره بهش چسبیدی
فلیکس:(خودش رو عصبی نشون میده)
هیون سو توی دلش:او مای برگام چطوری میتونم توی این سرعت تغییر قیافه بده؟
فلیکس:یورا مگه من بهت اخطار ندادم و الان اگه بهش ی ناخن بخوره فقط ی ناخن همین ناخنت رو میکنم تو حلقت
یورا:باشه بابا ما رفتیم
#فلکیس
داستان از زبان هیون سو:داشتیم عشق و حال میکردیم که یهو مامانم زنگ زد و من جواب دادم
هیون سو:الو
مامان:ببین ما برامون ی کار پیش اومده برای چند هفته خونه نیستیم و خواهرات رفتن مسافرت
هیون سو:با..شه
مامان:چی شده؟چرا داری نفس نفس میزنی؟
هیون سو:هی..چی
مامان:آها حدس میزنم.خب پس فعلا بای
(هیون سو گوشیش رو قطع کرد و به عشق و حال ادامه دادن)
از زبان هیون سو:صبح از خواب بیدار شدم و لباس هام رو پوشیدم و رفتم صبحونه بخورم دیدم دلم نمیاد و رفتم از توی کشوی مامانم ی بیبی چک برداشتم و رفتم توی دستشویی
هیون سو:یا حضرت پشمممم
هیون سو زنگ زد به مامانش:الو سلام مامان میدونم الان موقعیت خوبی نیست ولی من بچه دار شدم بگو چیکار کنممممم(تند تند حرف میزنه)
مامان:باشه من زود خودم رو میرسونم خونه و تو باید هرچه زودتر با فلیکس ازدواج کنی
هیون سو:چییی؟(مامان گوشیش رو قطع میکنه)
هیون سو:الو ال.. اوفففف حالا باید چیکار کنم چجوری به چشای فلیکس نگاه کنم؟اهااا ی ایده ای دارم.بیبی چک رو میزارم روز تخت هر موقع بیدار شد میبینتش خودم فعلا میرم مدرسه
پرش زمانی به ۱۰ دقیقه بعد:
از زبان فلیکس:بیدار شدم و با صحنه ی عجیبی مواجه شدم و دیدم ی بیبی چک رو تخته و بعد نگاهش کردم و دیدم که جواب ...جواب..جواب..چییییی؟جواب مثبتههه!؟این مال کیه؟خب صددرصد مال هیون سوهه چون دیشب....
خلاصه دیگه آماده شدم و رفتم مدرسه و چون امروز ما اردو داریم هیون سو یادش رفته بود و من خودم کیفش رو آماده کردم و کیف خودم رو هم آماده کردم و رفتم مدرسه
هیون سو:این چمدون من نیست؟
فلیکس:مگه امروز اردو نداریم
هیون سو:وای کاملا یادم رفته بود به هر حال ممنون
فلیکس:خواهش/راستی...دیشب ...
هیون سو:خب بعدش
فلیکس:اون بیبی چک مال کی بود که روی تخت بود؟
هیون سو:م..ا.ل.مال من بود
فلیکس:چییییی!
هیون سو:زنگ زدم پیش مامانم و اون گفت که ما باید هرچه زودتر ازدواج کنیم
فلیکس جانم؟
هیون سو:مگه کری یا منظورم رو نمیفهمی
فلیکس:ولی مافیا ها نباید ازدواج کنن
همون زمان یورا:هیون سو.میبینم که دوباره بهش چسبیدی
فلیکس:(خودش رو عصبی نشون میده)
هیون سو توی دلش:او مای برگام چطوری میتونم توی این سرعت تغییر قیافه بده؟
فلیکس:یورا مگه من بهت اخطار ندادم و الان اگه بهش ی ناخن بخوره فقط ی ناخن همین ناخنت رو میکنم تو حلقت
یورا:باشه بابا ما رفتیم
۴.۹k
۲۰ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.