A RAINY DAY
A RAINY DAY
یک روز بارونی
−−−−−−−−−−−−−−−−−−−−−−−−−−
ویو یورا:تازه از سرکار برگشته بودم, با خستگی رفتم توی خونه, تازه ساعت 8:00 بود , رفتم توی اتاقم لباسمو عوض کردم, با خستگی افتادم روی تخت گوشیمو دستم گرفتم و منتظر بودم که جین برگرده....
با صدای خوردن قطرات بارون به در شیشهای بالکن با اشتیاق از جام بلند شدم و به سمت بالکن رفتم, درو باز کردم, آه بارون همیشه حالمو خوب میکنه رفتم جلو تر , قطرات ریز بارون روی شونه هام میریخت , چند دقیقه که گذشت حس خیـ*ـسی نکردم [ذهن منو باید با اسید شست] , برگشتم و صورتم دقیقا رو به روی صورت جین قرار گرفت. بو*سه سطحی روی لبام گذاشت و آروم گفت:«چند بار بهت بگم اینطوری نرو زیر بارون کوچولو سرما میخوری. »
با صدای آروم گفتم:«بریم قدم بزنیم؟ »
جین:«آر.. »
نذاشتم حرفش تموم بشه و گفتم:«ولی بدون چتر!.»
جین:«بدون چتر؟ »
یورا:«آرهه*ذوق*.»
دستشو گرفتم بردمش توی حیاط , وسط در وسط بارون بودیم. صدای نواختن پیانو از خونهی همسایه به گوش میرسید,خم شد و دستشو جلوم دراز کرد۰
جین:«افتخار میدید بآنـو؟ »
یورا:«حتما»
یک دستشو پشت کمرم و یک دستشو توی اون دستم قرار داد و شروع به رقصیدن کردیم, بعد از گذر زمان کوتاهی دستمو گرفت و چرخوند و بعد روی دستش افتادم, صورتشو نزدیک صورتم کرد و آروم لبـ*ـاشو روی لبـ*ـام گذاشت و بو*سهی عمیق و عاشقانهای رو شروع کرد۰بعد از چند دقیقهای بارون قطع شد,پیشونیش رو پیشونی من چسبوند و با لحن عاشقانهای گفت:«عاشقتم زیبای من. »
_______________________________________
خب چطور بود؟
خوشحال میشم نظرتو
توی کامنت ها بگی و حمایت کنی💕✨
یک روز بارونی
−−−−−−−−−−−−−−−−−−−−−−−−−−
ویو یورا:تازه از سرکار برگشته بودم, با خستگی رفتم توی خونه, تازه ساعت 8:00 بود , رفتم توی اتاقم لباسمو عوض کردم, با خستگی افتادم روی تخت گوشیمو دستم گرفتم و منتظر بودم که جین برگرده....
با صدای خوردن قطرات بارون به در شیشهای بالکن با اشتیاق از جام بلند شدم و به سمت بالکن رفتم, درو باز کردم, آه بارون همیشه حالمو خوب میکنه رفتم جلو تر , قطرات ریز بارون روی شونه هام میریخت , چند دقیقه که گذشت حس خیـ*ـسی نکردم [ذهن منو باید با اسید شست] , برگشتم و صورتم دقیقا رو به روی صورت جین قرار گرفت. بو*سه سطحی روی لبام گذاشت و آروم گفت:«چند بار بهت بگم اینطوری نرو زیر بارون کوچولو سرما میخوری. »
با صدای آروم گفتم:«بریم قدم بزنیم؟ »
جین:«آر.. »
نذاشتم حرفش تموم بشه و گفتم:«ولی بدون چتر!.»
جین:«بدون چتر؟ »
یورا:«آرهه*ذوق*.»
دستشو گرفتم بردمش توی حیاط , وسط در وسط بارون بودیم. صدای نواختن پیانو از خونهی همسایه به گوش میرسید,خم شد و دستشو جلوم دراز کرد۰
جین:«افتخار میدید بآنـو؟ »
یورا:«حتما»
یک دستشو پشت کمرم و یک دستشو توی اون دستم قرار داد و شروع به رقصیدن کردیم, بعد از گذر زمان کوتاهی دستمو گرفت و چرخوند و بعد روی دستش افتادم, صورتشو نزدیک صورتم کرد و آروم لبـ*ـاشو روی لبـ*ـام گذاشت و بو*سهی عمیق و عاشقانهای رو شروع کرد۰بعد از چند دقیقهای بارون قطع شد,پیشونیش رو پیشونی من چسبوند و با لحن عاشقانهای گفت:«عاشقتم زیبای من. »
_______________________________________
خب چطور بود؟
خوشحال میشم نظرتو
توی کامنت ها بگی و حمایت کنی💕✨
۳.۰k
۱۵ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.