love shot p27
یونگی ویو
چند تا کوکتل حموم انداختموتوی آب و
تیشرتو شلوارکمو با باکس.رم در اوردم
رفتم توی وان دراز کشیدم
ا.ت هم لباساشو دراوردو رفت سمت دوش
منم چشمامو بستم کم مونده بود دوباره توی وان خوابم ببره که با یه جیغ فرا بنفش کلا خواب از سرم پرید
یونگی:یا خدا
با همون حالت از وان افتادم کف زمین و خودمو جموجور کردم رفتم پیش ات که پاهاشو بغل کرده بودو دستاشو روی سرش گذاشته بودو میلرزید منم نشستم روی زمین سرم گیج میرفت
یونگی: ا.ت خوبی چیزیت که نشده چیه چیشده
ا.ت:عن..کب...ب...او...او...ت(وقتی ادمین فوبیا حشره داره همین میشه🥲💔)
یونگی:چی؟عنکبوت یا جد پی دی نیم برو روی تخت
ا.ت نشسته رفت بیرون حموم روی تخت
لعنتی انقد بزرگ بود که منم پشمام ریخته دیگه چه برسه به ا.ت بد بخت که فوبیا داره
منم رفتم بیرون پیف پاف(چیز دیگه ای به ذهنم نرسید 😂💔)
اوردمو انقد روی عنکبوته اسپری زدم که خا.رو مادرش هم به چیز رف
بعد یه شلنگ اوردمو عنکبوته رو با آب به سمت فاضلاب راهی نمودم
و حمومو شستشو رفتم بیرون
ا.ت رو دیدم که رفته زیر پتو
یونگی :پیشی من کجاست؟من که نمیبینمش؟چی پیشیه منو ترسونده؟هر چی بود الان از بین رفته
رفتم سمت تخت پتو رو کشیدم کنار ا.ت رو از روی تخت بلند کردمو رفتم روی وان حموم نشستم و ات رو روی پاهام گذاشتمو با شامپو موهاشو شستم
توی حموم هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشد
بعد حموم ا.ت که هنوز تو شوک بود خیلی اروم گفت: یونگی اگه تو نبودی من چیکار میکردم؟
یونگی: حالا که هستم ازم استفاده کن یه روز میبینی مردم...
ا.ت:خفه شو عوضی(با کمال احترام با ا.ت موافقم🗿😃)
یونگی: باشه باشه آروم باش خب برو آماده شو که ساعت ۸و یا خدا ربعه بدو بدو الان دیر میکنیم
ا.ت: ناموسن؟
یونگی: اره بدو
ا.ت ویو
منو یونگی با سرعت برق و باد آماده شدیمو
سوار ماشین شدیم که بریم پارتی
وقتی رسیدیم با بچه ها سلام علیک کردیم که نامجونو دیدم میخواستم بپرم بقلش که خودمو با هزار تا بدبختی عقب کشیدم
ا.ت: نامجون اوپ.....سونبه
کوک کم مونده بود بترکه که بزور خودشو نگه داشت
رفتم به نامجون دست دادم
ا.ت: اونیییی
دوست دختر نامجون:ا.تتتتتت
و بغلش کردم
نامجون: سلام بچه ها چطورید
یون وو:خوبیم داش تو چطور بودی
نامجون: منم خوب بودم...عه راستی ایشون دوست دخترمن اسمشون کاملیاست
(معرفی کاملیا:
۲۷ سالشه دختر کیوت مود و بامزه ایه و با کسایی که ازش خوششون میاد زود گرم میگیره)
لیا :کامیییییی
کاملیا:عه لیااا
و همو مثل چی بغل کردن
لیا :دلم مثل سگ برات تنگ شده بود
ا.ت:منم میمون بکش کنار کامی جونننن
چند تا کوکتل حموم انداختموتوی آب و
تیشرتو شلوارکمو با باکس.رم در اوردم
رفتم توی وان دراز کشیدم
ا.ت هم لباساشو دراوردو رفت سمت دوش
منم چشمامو بستم کم مونده بود دوباره توی وان خوابم ببره که با یه جیغ فرا بنفش کلا خواب از سرم پرید
یونگی:یا خدا
با همون حالت از وان افتادم کف زمین و خودمو جموجور کردم رفتم پیش ات که پاهاشو بغل کرده بودو دستاشو روی سرش گذاشته بودو میلرزید منم نشستم روی زمین سرم گیج میرفت
یونگی: ا.ت خوبی چیزیت که نشده چیه چیشده
ا.ت:عن..کب...ب...او...او...ت(وقتی ادمین فوبیا حشره داره همین میشه🥲💔)
یونگی:چی؟عنکبوت یا جد پی دی نیم برو روی تخت
ا.ت نشسته رفت بیرون حموم روی تخت
لعنتی انقد بزرگ بود که منم پشمام ریخته دیگه چه برسه به ا.ت بد بخت که فوبیا داره
منم رفتم بیرون پیف پاف(چیز دیگه ای به ذهنم نرسید 😂💔)
اوردمو انقد روی عنکبوته اسپری زدم که خا.رو مادرش هم به چیز رف
بعد یه شلنگ اوردمو عنکبوته رو با آب به سمت فاضلاب راهی نمودم
و حمومو شستشو رفتم بیرون
ا.ت رو دیدم که رفته زیر پتو
یونگی :پیشی من کجاست؟من که نمیبینمش؟چی پیشیه منو ترسونده؟هر چی بود الان از بین رفته
رفتم سمت تخت پتو رو کشیدم کنار ا.ت رو از روی تخت بلند کردمو رفتم روی وان حموم نشستم و ات رو روی پاهام گذاشتمو با شامپو موهاشو شستم
توی حموم هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشد
بعد حموم ا.ت که هنوز تو شوک بود خیلی اروم گفت: یونگی اگه تو نبودی من چیکار میکردم؟
یونگی: حالا که هستم ازم استفاده کن یه روز میبینی مردم...
ا.ت:خفه شو عوضی(با کمال احترام با ا.ت موافقم🗿😃)
یونگی: باشه باشه آروم باش خب برو آماده شو که ساعت ۸و یا خدا ربعه بدو بدو الان دیر میکنیم
ا.ت: ناموسن؟
یونگی: اره بدو
ا.ت ویو
منو یونگی با سرعت برق و باد آماده شدیمو
سوار ماشین شدیم که بریم پارتی
وقتی رسیدیم با بچه ها سلام علیک کردیم که نامجونو دیدم میخواستم بپرم بقلش که خودمو با هزار تا بدبختی عقب کشیدم
ا.ت: نامجون اوپ.....سونبه
کوک کم مونده بود بترکه که بزور خودشو نگه داشت
رفتم به نامجون دست دادم
ا.ت: اونیییی
دوست دختر نامجون:ا.تتتتتت
و بغلش کردم
نامجون: سلام بچه ها چطورید
یون وو:خوبیم داش تو چطور بودی
نامجون: منم خوب بودم...عه راستی ایشون دوست دخترمن اسمشون کاملیاست
(معرفی کاملیا:
۲۷ سالشه دختر کیوت مود و بامزه ایه و با کسایی که ازش خوششون میاد زود گرم میگیره)
لیا :کامیییییی
کاملیا:عه لیااا
و همو مثل چی بغل کردن
لیا :دلم مثل سگ برات تنگ شده بود
ا.ت:منم میمون بکش کنار کامی جونننن
۳.۳k
۰۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.