𝐛𝐚𝐝 𝐛𝐨𝐲 p13
رفتم از خونه بیرون تا منو دید اخم کرد مطمئنم عصبانی شده بود.....
ات: کوک چیزی شده؟
کوک: نگه نگفتم لباس باز نپوش؟ *سرد*
ات: کوک من دیگه لباسی نداشتم:|
کوک: حالا هرچی فقط اینکه همش کنار خودم وایسا
ات: اوکی
موفق شدم تونستم اذیتش کنم بزار برسیم مهمونی یجوری اذیتت میکنم که خودت هم حال کنی:)
کوک: خوب بیا سوار شو
ات: باشه
رفتم نشستم تو ماشین
کوک: میدونم میخوای منو اذیت کنی فقط خواستم که در جریان باشی اذیت کردن من عاقبت خوبی نداره
ات: میبینیم
کوک: با جرعت شدی *نیشخند*
احساس عجیبی داشتم فکر کنم نباید اذیتش میکردم دیدم ماشین رو نگه داشت
کوک: ات
ات: هوم؟
کوک: بیا پایین
ات: اینجاست
کوک: آره
رفتیم داخل بوی الکل حالم رو بد کرد جونگکوک منو چسبونده بود به خودش
کوک: سلام چخبرا داداشم
دیدم داره با یه پسره حرف میزنه ولی بازم منو چسبونده به خودش یجوری باید از دستش فرار کنم
تهیونگ: خوب کوک این خانم زیبا رو معرفی نمیکنی؟
کوک: این دوست دخترم اته
تهیونگ: خوشبختم
ات: همچنین
باهاش دست دادم که دستم رو بوسید میتونستم حرص خوردن جونگکوک رو حس کنم
ات: کوک میشه برم دستشویی؟
کوک: باشه بیا
ات: نکنه میخوای بیای داخل؟
کوک: نه پشت در منتظرتم
ات: اوکی
الان من چجوری از دستش فرار کنم
تهیونگ: جونگکوکککککک
کوک: چیه؟
تهیونگ: بیا کارت دارم
کوک: اههههه باشه اومدم
از فرصت استفاده کردم و اومدم بیرون رفتم روی یه مبل نشستم که چندتا پسر اومدن کنارم نشستن
کوک ویو:
بنظرم این ات زیادی تو دستشویی مونده خواستم برم صداش کنم که دیدم بین چندتا پسر نشسته و داره میخنده کنترلمو از دست دادم و با سرعت رفتم سمتش
کوک: اتتتت
ات: ب.بله
دستش رو گرفتم و بزور آوردمش بیرون
کوک: داشتی چه غلطی میکردی؟؟؟؟
ات: فقط داشتم باهاشون حرف میزدم
کوک: مگه بهت نگفتم با پسرا گرم نگیر؟؟
ات: مگه تو چیکاره منی که الکی بهم دستور میدی؟؟!!
دوباره دستش رو گرفتم و پرتش کردم تو ماشین
ات: آیییی کمرم
کوک: ساکت شو
خودمم سوار شدم و با تموم سرعت رفتم سمت خونه ام
کوک: بیا پایین
ات: نمیام منو ببر خونه خودم
کوک: زر نزن بیا پایین توله سگگگگ
رفتم سمتش و براید استایل بغلش کردم همش داشت تکون میخورد رو مخم بود
کوک: اینقدر تکون نخورررر
ات: ولم کننننن
بردمش داخل اتاقم در هم قفل کردم.....
ات: کوک چیزی شده؟
کوک: نگه نگفتم لباس باز نپوش؟ *سرد*
ات: کوک من دیگه لباسی نداشتم:|
کوک: حالا هرچی فقط اینکه همش کنار خودم وایسا
ات: اوکی
موفق شدم تونستم اذیتش کنم بزار برسیم مهمونی یجوری اذیتت میکنم که خودت هم حال کنی:)
کوک: خوب بیا سوار شو
ات: باشه
رفتم نشستم تو ماشین
کوک: میدونم میخوای منو اذیت کنی فقط خواستم که در جریان باشی اذیت کردن من عاقبت خوبی نداره
ات: میبینیم
کوک: با جرعت شدی *نیشخند*
احساس عجیبی داشتم فکر کنم نباید اذیتش میکردم دیدم ماشین رو نگه داشت
کوک: ات
ات: هوم؟
کوک: بیا پایین
ات: اینجاست
کوک: آره
رفتیم داخل بوی الکل حالم رو بد کرد جونگکوک منو چسبونده بود به خودش
کوک: سلام چخبرا داداشم
دیدم داره با یه پسره حرف میزنه ولی بازم منو چسبونده به خودش یجوری باید از دستش فرار کنم
تهیونگ: خوب کوک این خانم زیبا رو معرفی نمیکنی؟
کوک: این دوست دخترم اته
تهیونگ: خوشبختم
ات: همچنین
باهاش دست دادم که دستم رو بوسید میتونستم حرص خوردن جونگکوک رو حس کنم
ات: کوک میشه برم دستشویی؟
کوک: باشه بیا
ات: نکنه میخوای بیای داخل؟
کوک: نه پشت در منتظرتم
ات: اوکی
الان من چجوری از دستش فرار کنم
تهیونگ: جونگکوکککککک
کوک: چیه؟
تهیونگ: بیا کارت دارم
کوک: اههههه باشه اومدم
از فرصت استفاده کردم و اومدم بیرون رفتم روی یه مبل نشستم که چندتا پسر اومدن کنارم نشستن
کوک ویو:
بنظرم این ات زیادی تو دستشویی مونده خواستم برم صداش کنم که دیدم بین چندتا پسر نشسته و داره میخنده کنترلمو از دست دادم و با سرعت رفتم سمتش
کوک: اتتتت
ات: ب.بله
دستش رو گرفتم و بزور آوردمش بیرون
کوک: داشتی چه غلطی میکردی؟؟؟؟
ات: فقط داشتم باهاشون حرف میزدم
کوک: مگه بهت نگفتم با پسرا گرم نگیر؟؟
ات: مگه تو چیکاره منی که الکی بهم دستور میدی؟؟!!
دوباره دستش رو گرفتم و پرتش کردم تو ماشین
ات: آیییی کمرم
کوک: ساکت شو
خودمم سوار شدم و با تموم سرعت رفتم سمت خونه ام
کوک: بیا پایین
ات: نمیام منو ببر خونه خودم
کوک: زر نزن بیا پایین توله سگگگگ
رفتم سمتش و براید استایل بغلش کردم همش داشت تکون میخورد رو مخم بود
کوک: اینقدر تکون نخورررر
ات: ولم کننننن
بردمش داخل اتاقم در هم قفل کردم.....
۱۸.۵k
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.