𝒃𝒆 𝒎𝒚 𝒎𝒂𝒇𝒊𝒂¹⁹
𝒃𝒆 𝒎𝒚 𝒎𝒂𝒇𝒊𝒂¹⁹
ویو ات
هکر؟ فقط همینو کم داشتم.... حالا سه تا پسر شدن و من اینجا چیم؟..... فکرش هم اذابم میده..... سرم درد میکنه.... چشام سیاهی میره.... چرا اینقد بلا سرم میاد.... برای بار دهم از اتاق بیرون اومدم... سرش تو گوشیش بود تا وقتی نگاهش به من افتاد.
کوک: چرا انقد میای و میری؟*بم*
ات: آب میخوام.
پوزخند صدا داری زد تازه فهمیدم تو ذهن کثیفش چیا میگذره.
ات: منحرف*کیوت. چشم غره*
ویو کوک
زیبا بود محو تماشاش شده بودم... گردنش وسوسه مارک زدن رو بهم میداد...باید خودمو کنترل کنم... اما... اما سرخی لباش بی نظیره!
ات:*زیر لب*ایشش چقد...ایشش
لیوان رو برداشتم و به سمت آبسردکن رفتم.... خیلی خیلی تشنم بود
ات: آخیش
اومد تو آشپزخونه، یه لیوان برداشت و پر آبش کرد یهو سر کشید صدای قورت دادن لیوان آبش میومد... نگاهمو ازش برداشتم....لیوانو گذاشت تو سینک و به سمتم اومد...
منم جوری به عقب میرفتم که انگار میخواست منو بخوره... تکه دادم به اُپِن... باریکی کمرم رو به لبه اُپِن چسبوند و با دستاش باموهام بازی کرد...
کوک: میشه انقد وسوسه آور نباشی؟*بم*
ات:---
با پشت لباسم بازی میکرد... گرمای نفسشو مثل دیدار اولمون تو صورتم فوت کرد و جدا شد... قلبم مثل چی تند میزد... یه حسی بهم دست میداد... گاهی تو ب.غلش مور مورم میشد و گاهی تنم یخ میکرد....
ویو ات
هکر؟ فقط همینو کم داشتم.... حالا سه تا پسر شدن و من اینجا چیم؟..... فکرش هم اذابم میده..... سرم درد میکنه.... چشام سیاهی میره.... چرا اینقد بلا سرم میاد.... برای بار دهم از اتاق بیرون اومدم... سرش تو گوشیش بود تا وقتی نگاهش به من افتاد.
کوک: چرا انقد میای و میری؟*بم*
ات: آب میخوام.
پوزخند صدا داری زد تازه فهمیدم تو ذهن کثیفش چیا میگذره.
ات: منحرف*کیوت. چشم غره*
ویو کوک
زیبا بود محو تماشاش شده بودم... گردنش وسوسه مارک زدن رو بهم میداد...باید خودمو کنترل کنم... اما... اما سرخی لباش بی نظیره!
ات:*زیر لب*ایشش چقد...ایشش
لیوان رو برداشتم و به سمت آبسردکن رفتم.... خیلی خیلی تشنم بود
ات: آخیش
اومد تو آشپزخونه، یه لیوان برداشت و پر آبش کرد یهو سر کشید صدای قورت دادن لیوان آبش میومد... نگاهمو ازش برداشتم....لیوانو گذاشت تو سینک و به سمتم اومد...
منم جوری به عقب میرفتم که انگار میخواست منو بخوره... تکه دادم به اُپِن... باریکی کمرم رو به لبه اُپِن چسبوند و با دستاش باموهام بازی کرد...
کوک: میشه انقد وسوسه آور نباشی؟*بم*
ات:---
با پشت لباسم بازی میکرد... گرمای نفسشو مثل دیدار اولمون تو صورتم فوت کرد و جدا شد... قلبم مثل چی تند میزد... یه حسی بهم دست میداد... گاهی تو ب.غلش مور مورم میشد و گاهی تنم یخ میکرد....
۱۲.۱k
۰۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.