SCARY LIFE🖤
SCARY LIFE🖤
PART||7
جونگکوک و بقیه بعد چند دقیقه اومدن...
جونگکوک:بفرمائید آب گوارا..(لبخند)
آیریس آب رو از دست جونگکوک گرفت....
آیریس:بیا کلارا...
کلارا از شوک دراومد به اطرافش خیره شد...آب رو بادست کنار زد که باعث شد کمی از آب رویه زمین بریزه....بلند شد و روبروی شوگا ایستاد...
کلارا:مارو اوردی اینجا که زجر کش کنی ها؟(عصبی)
شوگا:هه...نه اینکه تو قصر زندگی میکردین..(نیشخند)
کلارا:پرورشگاه از این جهنم صدبرابر بهتره...
جین:کافیه دیگه به خودتون بیاین...(داد)
ببین بچه جون ماهم از تو خوشمون نمیاد که اینجا بزرگت کنیم اگه هم به سرپرستی گرفتیمت...فقط به خاطر یک وصیت نامه هست..(روبه کلارا)
کلارا:...
جیهوپ:کلارا...الان تو بهترین فرصت رو داری تا بتونی اینجا بزرگ و قوی شی...لازم نیست از چیزی ترس داشته باشی ما اینجا بهت کمک میکنیم تا با ترس هات مقابله کنی...اوکی؟
کلارا:باشه...
تهیونگ:با این شرایطی که تو داشتی...حتمی باید رنگ اتاق و وسایلش رو عوض کنیم....
شوگا:لازم نیست...اگه از رنگ سیاه و تاریکی بترسه پس چجوری میخواد مافیا بشه هوم؟
جیمین:شوگا اون فقط یک بچه هست هنوز ۱۵ سالشه...
کلارا:من بچه نیستم...ازتون میخوام بهم یاد بدید چجوری مافیا شم....
آیریس:راستی حالا یادم اومد شما کی هستین..(ذوق)
کلارا:آخه الان...(کلافه)
همه اعضا با تعجببهش نگاه کردن....اونامافیا بودن و هویت دیگه ای نداشتن....
آیریس:شما BTSبزرگترین فندوم جهان هستین که بعدش شدین بزرگترین مافیا ی جهان(لبخند)
نامجو:فکر کردم می خوای چی بگی...خیلی خوب برای امشب کافیه...همه برن استراحت کنن....وتو کلارا تو اتاق آیریس استراحت ...
کلارا:با اتاقی که بهم دادین راحت ترم....
شوگا:باز نری بیهوش بشی(خنده)
کلارا چشم غره ای به شوگا کرد و رفت داخل اتاق...بقیه هم با اخم به شوگا نگاه میکردن...شوگا هم شونه ای بالا انداخت و بدون توجه به اون ها به اتاق خودش برای استراحت رفت...کلارا کمی ترسیده بود اما کم کم احساس آرامش بهش دست داد و خوابید....
(فردا صبح)
شوگا:خیلی خوب....پس اگه میخوای مافیا بشی...باید بری پیش آدم کار بلد تا بهت آموزش بده...گرفتی؟
کلارا:باشه...
نامجو:ما که سرمون شلوغه و هروز یک ماموریت جدید داریم...پس با ون میفرستم تورو پیش آلما تا آموزش بهت بده....
آیریس:یعنی از هم جدامون میکنین؟
جونگکوک:تو روحیه لطیف تری داری و برای مافیا بودن مناسب نیستی...برای همین تو به درست ادامه میدی...
تهیونگ:چه عجب یک حرف درست گفتی...
نامجو:کلارا باید به مدت یک سال اون جا باشی...مشکلی که نداری هوم؟
کلارا:نه مشکلی...نیست میرم وسایلمو جمع کنم...
لایک و کامنت یادتوننره❤️
PART||7
جونگکوک و بقیه بعد چند دقیقه اومدن...
جونگکوک:بفرمائید آب گوارا..(لبخند)
آیریس آب رو از دست جونگکوک گرفت....
آیریس:بیا کلارا...
کلارا از شوک دراومد به اطرافش خیره شد...آب رو بادست کنار زد که باعث شد کمی از آب رویه زمین بریزه....بلند شد و روبروی شوگا ایستاد...
کلارا:مارو اوردی اینجا که زجر کش کنی ها؟(عصبی)
شوگا:هه...نه اینکه تو قصر زندگی میکردین..(نیشخند)
کلارا:پرورشگاه از این جهنم صدبرابر بهتره...
جین:کافیه دیگه به خودتون بیاین...(داد)
ببین بچه جون ماهم از تو خوشمون نمیاد که اینجا بزرگت کنیم اگه هم به سرپرستی گرفتیمت...فقط به خاطر یک وصیت نامه هست..(روبه کلارا)
کلارا:...
جیهوپ:کلارا...الان تو بهترین فرصت رو داری تا بتونی اینجا بزرگ و قوی شی...لازم نیست از چیزی ترس داشته باشی ما اینجا بهت کمک میکنیم تا با ترس هات مقابله کنی...اوکی؟
کلارا:باشه...
تهیونگ:با این شرایطی که تو داشتی...حتمی باید رنگ اتاق و وسایلش رو عوض کنیم....
شوگا:لازم نیست...اگه از رنگ سیاه و تاریکی بترسه پس چجوری میخواد مافیا بشه هوم؟
جیمین:شوگا اون فقط یک بچه هست هنوز ۱۵ سالشه...
کلارا:من بچه نیستم...ازتون میخوام بهم یاد بدید چجوری مافیا شم....
آیریس:راستی حالا یادم اومد شما کی هستین..(ذوق)
کلارا:آخه الان...(کلافه)
همه اعضا با تعجببهش نگاه کردن....اونامافیا بودن و هویت دیگه ای نداشتن....
آیریس:شما BTSبزرگترین فندوم جهان هستین که بعدش شدین بزرگترین مافیا ی جهان(لبخند)
نامجو:فکر کردم می خوای چی بگی...خیلی خوب برای امشب کافیه...همه برن استراحت کنن....وتو کلارا تو اتاق آیریس استراحت ...
کلارا:با اتاقی که بهم دادین راحت ترم....
شوگا:باز نری بیهوش بشی(خنده)
کلارا چشم غره ای به شوگا کرد و رفت داخل اتاق...بقیه هم با اخم به شوگا نگاه میکردن...شوگا هم شونه ای بالا انداخت و بدون توجه به اون ها به اتاق خودش برای استراحت رفت...کلارا کمی ترسیده بود اما کم کم احساس آرامش بهش دست داد و خوابید....
(فردا صبح)
شوگا:خیلی خوب....پس اگه میخوای مافیا بشی...باید بری پیش آدم کار بلد تا بهت آموزش بده...گرفتی؟
کلارا:باشه...
نامجو:ما که سرمون شلوغه و هروز یک ماموریت جدید داریم...پس با ون میفرستم تورو پیش آلما تا آموزش بهت بده....
آیریس:یعنی از هم جدامون میکنین؟
جونگکوک:تو روحیه لطیف تری داری و برای مافیا بودن مناسب نیستی...برای همین تو به درست ادامه میدی...
تهیونگ:چه عجب یک حرف درست گفتی...
نامجو:کلارا باید به مدت یک سال اون جا باشی...مشکلی که نداری هوم؟
کلارا:نه مشکلی...نیست میرم وسایلمو جمع کنم...
لایک و کامنت یادتوننره❤️
۳.۴k
۱۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.