پارت 3 رمان
آروم و شیطون : 3
یهو زنه موهای ماهورو گرفت ... اصن نفهمیدم چیشد محکم با زانو زدم تو شکم زنه ... و دستشو پیچوندم ... و چسبوندمش به زمین ... از همون موقع دروازه جدیدی به زندگیم باز شد ... یاد گرفتم میتونم راحت بخندم..... اگه کسی اذیتم کرد .... دهنشو...... یهو آرین اومد .... از تعجب شدید داد زد ماهکککککک 😨😨😨 کلا عوض شدم ... از الان چندتا شخصیت داشتم .... ماهک آروم ... ماهک شیطون ... یه ماهک کرمو هم بهم اضافه شد ... با یه ماهک دعوایی دهن سویس کن ...
~~~~~~~~~~~~~~~~
ماهان و ماهور میدویدن دنبال هم ... اخه وقتی ماهان خواب بود ماهور رژ بیستوچهار ساعته قرمز زده بود براش ... ماهان : بیشعورررررررررر نمیدونم چرا .. ولی یه حسی بهم میگفت توهم پاشو بازی کن ... پاشدم ... اولین بار بود تو این کارا مشارکت میکردم ... بی اختیار با خنده جیغ کشیدم : ماهان همین بلا رو سرش میاریم ... اولین باری که جیغ کشیدم و بلند خندیدم ... ماهان و ماهور درحالی که موهای همو گرفته بودن برگشتن و نگام کردن ... با تعجب.... دویدم سمت ماهور ... با متکا زدم بهش... بعدش ماهان متکا برداشت ... بعدم ماهور .... خاله دریا اومد ... با تعجب پلک میزد و دهنش باز مونده بود ... من درحالی که دست ماهانو گاز گرفته بودم و ماهان موهای منو گرفته بود و ماهور پیرهن ماهانو گرفته بود .. خاله دریارو نگاه کردم .. سریع درست نشستیم .. خاله : خاااااک تو سرتون ... آقا ماهان همین فردا شب داریم برات خاستگاری داری بچه بازی در میاری ؟ ماهور خجالت بکش ... ماه ... ماهک ؟؟؟ توهم بودی ؟؟؟ ( تعجب شدید ) با ذوق گفتم اره .. خاله گفت : بیا .. کلا یه کیو داشتیم سرکوفتشو بزنیم به شما دوتا که اونم پرید ... و دستشو با حالت خاک تو سرت تکون داد و رفت ( خنده ) یهو هنگ کردم .. ماهان خاستگاری برا تو ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ماهور : آره دیگه خاستگ .... چیییییی ( جیغ ) ماهان : اره عاشق یه دختره شدم .... اسمش آویناعه ... اینم اینستاشه .. ببینید چه خوشگله ... نگاه کردیم .. وایی چشای آبی خیلی از حد معمول درشت تر .... صورت خوشفرم لاغر .. موی بلوند ..یکم کک و مک که به صورتش زیبایی خاصی داده بود .. البته ماهانم عالی بود .. ابروی کشیده... ته ریش ... قد خیلی بلند قدش 1/98 ماشالله ( خنده ) خوش هیکل و عضله ایه بدنش چون بدنسازه .. پوست سفید .. موی خرمایی .... ولی کاملا مطمئن بودیم دختره چشاش فوتو شاپه ... اخه فیلم نبود و همش عکس بود ...
فردا شب ~~~~~~~~~~~~
وارد شدیم ... من یه کت دامن کرمی پوشیده بودم بایه روسری زرشکی شیک و یه کفش زرشکی... ماهور یه کت دامن زرشکی و یه روسری کرمی و کفش کرمی که موهای جلوش رو به سمت راست داده بود و موهای بافته شده پشتش هم از روسری بیرون بود و روسریش رو یجور شیکی بسته بود .. منم همون مدل مو
ماهان یه کت شلوار خیلی شیک سورمه ای و یه جلیقه سورمه ای و یه پیرهن سفید و کفش سفید ..
مامانم یه کت دامن آبی خوشرنگ که مدلش با ما فرق داشت ... با یه روسری سفید و موهای جلوش رو هم بسته بود بالای سرش ... بابام هم یه کت شلوار سیاه و جلیقه سیاه .. کفش سفید ... پیرهن سیاه ... خاله دریا هم یه مانتو شیک باطرح ماندالا سیاه.... یه شال طوسی .. یه شلوار تنگ طوسی ... خدایی خاله دریا و مامانم از من و ماهور هم خوشتیپ تر و شاداب تر بودن .... من یه رژ زرشکی
ماهور یه رژ صورتی مات ... مامانم رژ قرمز .. خاله هم رژ قرمز ... نشستیم ... پدر آوینا گفت : دختر گلم چایی رو میاری عزیز دلم ( مهربون ) آوینا وارد که شد دهن منو ماهور باز موند .... خیلی خوشگل بود .. درضمن .. چشاشم واقعا خیلی درشت تر از عکس بود ... همقد من بود ... من پنج سانت از ماهور کوتاه ترم ...و ماهور سی سانت از ماهان کوتاهتره ... حدودا یه ربع بعدش رفتن حرفاشونو بزنن.... آروم به ماهور گفتم : آجی .. آوینا حامله نشه ( سعی میکردم جلوی خندمو بگیرم ) ماهور : نبابا تو یه ربع ... ؟؟؟: ( سعی میکرد جلو خندشو بگیره ) من : اگه ماهانه که میتونه همین الان تو یه ربع حاملش کنه ... ( خنده ) مامان : خاک تو سر بیجنبه منحرفتون کنن ( خنده ) ماهان و آوینا اومدن .. مامان آوینا اسمش شیوا و باباش یزدان ... مامانش : خانومی ... دهنمونو شیرین کنیم ؟ ( مهربون ) آوینا زیر لب با خجالت و گونه های سرخ گفت : بله ...
مامان و خاله و شیوا خانوم کل زدن ... با خوشحالی ...
یک هفته بعد ~~~~~~~~
امروز برا اولین بار آوینا میومد خونمون .... حدودا ساعت دو اومد .... یه شاسی بلند سفید داشت ... یه مانتو صورتی کمرنگ جلو باز خنک پوشیده بود با یه شال سفید و یه شلوار گشاد سفید ... با یه تیشرت صورتی زیر مانتوش ... با یه کیف سفید و یه کفش صورتی ....
آوینا : سلام .. خوبین ... منو ماهور : سلام بفرما داخل .. ( لبخند)
یهو زنه موهای ماهورو گرفت ... اصن نفهمیدم چیشد محکم با زانو زدم تو شکم زنه ... و دستشو پیچوندم ... و چسبوندمش به زمین ... از همون موقع دروازه جدیدی به زندگیم باز شد ... یاد گرفتم میتونم راحت بخندم..... اگه کسی اذیتم کرد .... دهنشو...... یهو آرین اومد .... از تعجب شدید داد زد ماهکککککک 😨😨😨 کلا عوض شدم ... از الان چندتا شخصیت داشتم .... ماهک آروم ... ماهک شیطون ... یه ماهک کرمو هم بهم اضافه شد ... با یه ماهک دعوایی دهن سویس کن ...
~~~~~~~~~~~~~~~~
ماهان و ماهور میدویدن دنبال هم ... اخه وقتی ماهان خواب بود ماهور رژ بیستوچهار ساعته قرمز زده بود براش ... ماهان : بیشعورررررررررر نمیدونم چرا .. ولی یه حسی بهم میگفت توهم پاشو بازی کن ... پاشدم ... اولین بار بود تو این کارا مشارکت میکردم ... بی اختیار با خنده جیغ کشیدم : ماهان همین بلا رو سرش میاریم ... اولین باری که جیغ کشیدم و بلند خندیدم ... ماهان و ماهور درحالی که موهای همو گرفته بودن برگشتن و نگام کردن ... با تعجب.... دویدم سمت ماهور ... با متکا زدم بهش... بعدش ماهان متکا برداشت ... بعدم ماهور .... خاله دریا اومد ... با تعجب پلک میزد و دهنش باز مونده بود ... من درحالی که دست ماهانو گاز گرفته بودم و ماهان موهای منو گرفته بود و ماهور پیرهن ماهانو گرفته بود .. خاله دریارو نگاه کردم .. سریع درست نشستیم .. خاله : خاااااک تو سرتون ... آقا ماهان همین فردا شب داریم برات خاستگاری داری بچه بازی در میاری ؟ ماهور خجالت بکش ... ماه ... ماهک ؟؟؟ توهم بودی ؟؟؟ ( تعجب شدید ) با ذوق گفتم اره .. خاله گفت : بیا .. کلا یه کیو داشتیم سرکوفتشو بزنیم به شما دوتا که اونم پرید ... و دستشو با حالت خاک تو سرت تکون داد و رفت ( خنده ) یهو هنگ کردم .. ماهان خاستگاری برا تو ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ماهور : آره دیگه خاستگ .... چیییییی ( جیغ ) ماهان : اره عاشق یه دختره شدم .... اسمش آویناعه ... اینم اینستاشه .. ببینید چه خوشگله ... نگاه کردیم .. وایی چشای آبی خیلی از حد معمول درشت تر .... صورت خوشفرم لاغر .. موی بلوند ..یکم کک و مک که به صورتش زیبایی خاصی داده بود .. البته ماهانم عالی بود .. ابروی کشیده... ته ریش ... قد خیلی بلند قدش 1/98 ماشالله ( خنده ) خوش هیکل و عضله ایه بدنش چون بدنسازه .. پوست سفید .. موی خرمایی .... ولی کاملا مطمئن بودیم دختره چشاش فوتو شاپه ... اخه فیلم نبود و همش عکس بود ...
فردا شب ~~~~~~~~~~~~
وارد شدیم ... من یه کت دامن کرمی پوشیده بودم بایه روسری زرشکی شیک و یه کفش زرشکی... ماهور یه کت دامن زرشکی و یه روسری کرمی و کفش کرمی که موهای جلوش رو به سمت راست داده بود و موهای بافته شده پشتش هم از روسری بیرون بود و روسریش رو یجور شیکی بسته بود .. منم همون مدل مو
ماهان یه کت شلوار خیلی شیک سورمه ای و یه جلیقه سورمه ای و یه پیرهن سفید و کفش سفید ..
مامانم یه کت دامن آبی خوشرنگ که مدلش با ما فرق داشت ... با یه روسری سفید و موهای جلوش رو هم بسته بود بالای سرش ... بابام هم یه کت شلوار سیاه و جلیقه سیاه .. کفش سفید ... پیرهن سیاه ... خاله دریا هم یه مانتو شیک باطرح ماندالا سیاه.... یه شال طوسی .. یه شلوار تنگ طوسی ... خدایی خاله دریا و مامانم از من و ماهور هم خوشتیپ تر و شاداب تر بودن .... من یه رژ زرشکی
ماهور یه رژ صورتی مات ... مامانم رژ قرمز .. خاله هم رژ قرمز ... نشستیم ... پدر آوینا گفت : دختر گلم چایی رو میاری عزیز دلم ( مهربون ) آوینا وارد که شد دهن منو ماهور باز موند .... خیلی خوشگل بود .. درضمن .. چشاشم واقعا خیلی درشت تر از عکس بود ... همقد من بود ... من پنج سانت از ماهور کوتاه ترم ...و ماهور سی سانت از ماهان کوتاهتره ... حدودا یه ربع بعدش رفتن حرفاشونو بزنن.... آروم به ماهور گفتم : آجی .. آوینا حامله نشه ( سعی میکردم جلوی خندمو بگیرم ) ماهور : نبابا تو یه ربع ... ؟؟؟: ( سعی میکرد جلو خندشو بگیره ) من : اگه ماهانه که میتونه همین الان تو یه ربع حاملش کنه ... ( خنده ) مامان : خاک تو سر بیجنبه منحرفتون کنن ( خنده ) ماهان و آوینا اومدن .. مامان آوینا اسمش شیوا و باباش یزدان ... مامانش : خانومی ... دهنمونو شیرین کنیم ؟ ( مهربون ) آوینا زیر لب با خجالت و گونه های سرخ گفت : بله ...
مامان و خاله و شیوا خانوم کل زدن ... با خوشحالی ...
یک هفته بعد ~~~~~~~~
امروز برا اولین بار آوینا میومد خونمون .... حدودا ساعت دو اومد .... یه شاسی بلند سفید داشت ... یه مانتو صورتی کمرنگ جلو باز خنک پوشیده بود با یه شال سفید و یه شلوار گشاد سفید ... با یه تیشرت صورتی زیر مانتوش ... با یه کیف سفید و یه کفش صورتی ....
آوینا : سلام .. خوبین ... منو ماهور : سلام بفرما داخل .. ( لبخند)
۲۲.۸k
۲۰ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.