Fan Fiction Seven Only Part.۱۸
~••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••~
نامجون: میخوام بدونم دقیقا چی میخوای!
دیوید بعد از این جمله ی نامجون یه نفس عمیق نامحسوس کشید و گفت
دیوید: بهتره از این جو دور بشیم... من فقط اومده بودم باهاتون قرارداد ببندم! (اره جون عمت مرتیکه🔪🤡)
نامجون: علاقه ای نداریم! (محکم و جدی! عررر)
دیوید: مگه به علاقس؟
نامجون: بله، ما اینجوری هستیم!
جونگ کوک: اصلا... دیدیم که ما با شما قرارداد بستیم و حالا بماند که اصلا که قراردادی هست... چی به ما میرسه؟
دیوید: آفرین... به نکته خوبی اشاره کردی!.... بزار اول بگم که چه قراردادی میخوام باهاتون ببندم... من به شما یه سری بسته و محموله اسلحه و مواد منفجره میدم و شما باید اونو با کشتی یا جت به ژاپن برسونین.... و درعوضش من بهتون یک میلیون دلار میدم! (پس من چی؟ من تورو ساختم تو شخصیت منی به منم بدههه)
یونگی: جون خودمون رو به خطر بندازیم برای یه میلیون؟ این ریسکش بالاس... توقع نداری که قبول کنیم؟ اگه بخوای از پشت بهمون خنجر بزنی چی؟
دیوید: اگه کلی از افراد خودم رو هم باهاتون بفرستم قبول میکنین؟.... و مبلغ رو به ۷ میلیون دلار تغییر بدم چی؟ (منم میخواممم🔪)
بعد از کمی مکث و فکر کردن، پسرا یه نگاه کلی به هم انداختن و نامجون گفت
نامجون: باید دربارش فکر کنیم.... به نگهبان شمارت رو بده
دیوید: همین حرف رو میخواستم! پشیمون نمیشین!
نامجون: میخوام بدونم دقیقا چی میخوای!
دیوید بعد از این جمله ی نامجون یه نفس عمیق نامحسوس کشید و گفت
دیوید: بهتره از این جو دور بشیم... من فقط اومده بودم باهاتون قرارداد ببندم! (اره جون عمت مرتیکه🔪🤡)
نامجون: علاقه ای نداریم! (محکم و جدی! عررر)
دیوید: مگه به علاقس؟
نامجون: بله، ما اینجوری هستیم!
جونگ کوک: اصلا... دیدیم که ما با شما قرارداد بستیم و حالا بماند که اصلا که قراردادی هست... چی به ما میرسه؟
دیوید: آفرین... به نکته خوبی اشاره کردی!.... بزار اول بگم که چه قراردادی میخوام باهاتون ببندم... من به شما یه سری بسته و محموله اسلحه و مواد منفجره میدم و شما باید اونو با کشتی یا جت به ژاپن برسونین.... و درعوضش من بهتون یک میلیون دلار میدم! (پس من چی؟ من تورو ساختم تو شخصیت منی به منم بدههه)
یونگی: جون خودمون رو به خطر بندازیم برای یه میلیون؟ این ریسکش بالاس... توقع نداری که قبول کنیم؟ اگه بخوای از پشت بهمون خنجر بزنی چی؟
دیوید: اگه کلی از افراد خودم رو هم باهاتون بفرستم قبول میکنین؟.... و مبلغ رو به ۷ میلیون دلار تغییر بدم چی؟ (منم میخواممم🔪)
بعد از کمی مکث و فکر کردن، پسرا یه نگاه کلی به هم انداختن و نامجون گفت
نامجون: باید دربارش فکر کنیم.... به نگهبان شمارت رو بده
دیوید: همین حرف رو میخواستم! پشیمون نمیشین!
۱.۶k
۰۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.