عشق ممنوعه پارت ۳۸
تهیونگ:خوب کرد کشتش چرا ناراحت میشی؟
جیمین:من نگران کوکم سوجی برام مهم نیست.
تهیونگ:کوک خوبه نگران نباش.
جیمین:کجاست؟
تهیونگ:بیمارستان
جیمین:چی؟چرا؟برای چی اخه؟(بازم داد زدم و همه برگشتن سمتمون)
تهیونگ:چون بیماریش بدتر شده بود
جیمین:انقد حالش بد بود؟(چرا بد راجبش فک کردم،بازم قضاوتش کردم)
تهیونگ:انقد نرو تو فکر فقط مواظب خودت باش زندان جای خشنیه تو هم خیلی برای اینجا لطیفی و درباره کوک هم نگران نباش دکترش گفت بعد از یه مدت مرخص میشه و با دارو کنترل میشه.
جیمین:اگه همه چیز زودتر یادم میومد....
تهیونگ:انقد خودتو سرزنش نکن تو کاری نکردی ...(وقت ملاقات تموم شد!ولی این خیلی کم بود ینی تا هفته دیگه باید صبر کنم!!)
جیمین:خب من باید برم دیگه.
٫سریع تر.
تهیونگ:(از پشت میز بلند شدم و بغلش کردم)نگران نباش زود تموم میشه
جیمین:(برای راحت کردن خیالش لبخند زدم تا غمی که درونمه دیده نشه)خیالت راحت این همه چیزو تحمل کردم این که چیزی نیست ، دیگه باید برم
تهیونگ: دوباره(پوزخند)خدافظ
.....
کوک:همین الان دستامو باز کن تا حالیت کنم چه غلطی کردی!(داد)
مهم نیست چی میگی من باید این دارو رو بهت تزریق کنم پس ساکت فهمیدی؟
کوک:عمرا بزارم ، میخوای به کشتنم بدی؟ خودت یه نگاه به اون دارو بنداز احمق (داد)
سهون(همون دکتره):(تازه رفتم تو بیمارستان که صدای دادو بیداد شنیدم بازم کوک!)چی شده باز؟!
کوک:هه چی شده؟ این عوضی میخواد منو بکشه.
سهون:چی میگی این عوضی که میگی چند ساله با من کار میکنه.
کوک:این که با تو کار میکنه مهم نیست آخه تو اون دارو رو ببین کلا هوای منو با بادکنک اشتباه گرفته.
سهون:اون رنگ داروعه جونکوک!
کوک:خب زبون که دارید زودتر میگفتی(داد)
سهون:خب الان گفتم چرا باز داری داد میزنی؟!(داد بلند تر)
کوک:میشه بگی این عوضی بره بیرون یا نه؟
سهون:ادب نداری!یه لحظه بیرون باش ، ممنون.
کوک:من خالم نوبه دستامو باز کن سهون!(جدی)
سهون:(درحال انجام دادن کارش)خودت هم خوب میدونی که اگه دستاتو باز کنم نمیتونی خودتو کنترل کنی پس اسرار نکن.
کوک:باید جیمینو ببینم ممکنه فک کنه ازش ناراحتم.
سهون:تهیونگ بهش گفت اینجایی(بیخیال)
کوک:چیی؟؟چرا گفت اون الان با خودش فک میکنه من دیوونه شدم!
سهون:نشدی؟زدی آدم کشتی بعد خوشحال بودی ترسی هم از پلیس نداشتی تازه پرو پرو میگی خوب کردم آزمایشات هم که دروغ میگه حتما.
کوک:ولی من....
سهون:هر چرتو پرتی بگی اصلا اهمیت نمیدم ، فقط باید تحمل کنی درمان طول میکشه حداقل یک تا یک سال و نیم گفتم از الان بگم بدونی.
کوک:یک ساللل؟؟
تهیونگ:سلام،چرا داد میزنی ؟ دستاتو کی بسته؟
کوک:تهیونگ،عشقم میدونی که دوست دارم بیا دستامو باز کن من امنیت جانی ندارم از دست این دیوونه ها.
تهیونگ:....
جیمین:من نگران کوکم سوجی برام مهم نیست.
تهیونگ:کوک خوبه نگران نباش.
جیمین:کجاست؟
تهیونگ:بیمارستان
جیمین:چی؟چرا؟برای چی اخه؟(بازم داد زدم و همه برگشتن سمتمون)
تهیونگ:چون بیماریش بدتر شده بود
جیمین:انقد حالش بد بود؟(چرا بد راجبش فک کردم،بازم قضاوتش کردم)
تهیونگ:انقد نرو تو فکر فقط مواظب خودت باش زندان جای خشنیه تو هم خیلی برای اینجا لطیفی و درباره کوک هم نگران نباش دکترش گفت بعد از یه مدت مرخص میشه و با دارو کنترل میشه.
جیمین:اگه همه چیز زودتر یادم میومد....
تهیونگ:انقد خودتو سرزنش نکن تو کاری نکردی ...(وقت ملاقات تموم شد!ولی این خیلی کم بود ینی تا هفته دیگه باید صبر کنم!!)
جیمین:خب من باید برم دیگه.
٫سریع تر.
تهیونگ:(از پشت میز بلند شدم و بغلش کردم)نگران نباش زود تموم میشه
جیمین:(برای راحت کردن خیالش لبخند زدم تا غمی که درونمه دیده نشه)خیالت راحت این همه چیزو تحمل کردم این که چیزی نیست ، دیگه باید برم
تهیونگ: دوباره(پوزخند)خدافظ
.....
کوک:همین الان دستامو باز کن تا حالیت کنم چه غلطی کردی!(داد)
مهم نیست چی میگی من باید این دارو رو بهت تزریق کنم پس ساکت فهمیدی؟
کوک:عمرا بزارم ، میخوای به کشتنم بدی؟ خودت یه نگاه به اون دارو بنداز احمق (داد)
سهون(همون دکتره):(تازه رفتم تو بیمارستان که صدای دادو بیداد شنیدم بازم کوک!)چی شده باز؟!
کوک:هه چی شده؟ این عوضی میخواد منو بکشه.
سهون:چی میگی این عوضی که میگی چند ساله با من کار میکنه.
کوک:این که با تو کار میکنه مهم نیست آخه تو اون دارو رو ببین کلا هوای منو با بادکنک اشتباه گرفته.
سهون:اون رنگ داروعه جونکوک!
کوک:خب زبون که دارید زودتر میگفتی(داد)
سهون:خب الان گفتم چرا باز داری داد میزنی؟!(داد بلند تر)
کوک:میشه بگی این عوضی بره بیرون یا نه؟
سهون:ادب نداری!یه لحظه بیرون باش ، ممنون.
کوک:من خالم نوبه دستامو باز کن سهون!(جدی)
سهون:(درحال انجام دادن کارش)خودت هم خوب میدونی که اگه دستاتو باز کنم نمیتونی خودتو کنترل کنی پس اسرار نکن.
کوک:باید جیمینو ببینم ممکنه فک کنه ازش ناراحتم.
سهون:تهیونگ بهش گفت اینجایی(بیخیال)
کوک:چیی؟؟چرا گفت اون الان با خودش فک میکنه من دیوونه شدم!
سهون:نشدی؟زدی آدم کشتی بعد خوشحال بودی ترسی هم از پلیس نداشتی تازه پرو پرو میگی خوب کردم آزمایشات هم که دروغ میگه حتما.
کوک:ولی من....
سهون:هر چرتو پرتی بگی اصلا اهمیت نمیدم ، فقط باید تحمل کنی درمان طول میکشه حداقل یک تا یک سال و نیم گفتم از الان بگم بدونی.
کوک:یک ساللل؟؟
تهیونگ:سلام،چرا داد میزنی ؟ دستاتو کی بسته؟
کوک:تهیونگ،عشقم میدونی که دوست دارم بیا دستامو باز کن من امنیت جانی ندارم از دست این دیوونه ها.
تهیونگ:....
۵.۲k
۱۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.