فیک فکر کنم عاشقش شدم پارت ٢١
از زبان هانا
رفته بودم توی حیاط و یک گوشه نشسته بودم و آروم گریه می کردم که دستی روی شونه هام حس کردم سرم رو بلند کردم تا ببینم صاحب این دست کیه که تهیونگ رو دیدم بدون حرف اومد کنارم نشست و به تاب روبروش خیره شد
تهیونگ : میدونی وقتی بچه بودیم همش توی حیاط باهم بازی می کردیم و تو روی تاب میشستی و من تابت می دادم و تو با صدای بلند می خندیدی و باهات رو توی هوا تکون می دادی نمی دونم خاطرات کودکیمون رو یادت هست یا نه ولی من به خوبی هموشونو یادمه
هانا : دلم برای گذشته تنگ شده اون موقع من و تو رابطه ی بهتری داشتیم و مامان و بابا بودن اون موقع یک خانواده خوشبخت بودیم
تهیونگ : الآن هم اگر بخواهیم هستیم
به تهیونگ نگاه کردم که اونم متقابلا بهم نگاه کرد و چشم تو چشم شدیم دست هامو گرفت و ادامه داد
تهیونگ : هانا من معذرت می خوام نباید اونجوری رفتار می کردم و اونجوری قضاوتتون می کردم
با چشمای اشکی به تهیونگ نگاه کردم و تهیونگ ادامه داد
تهیونگ : هانا بیا یک زندگی تازه کنار هم بسازیم من و تو و کوک لازم نیست بین من و کوک یکی رو انتخاب کنی تو هردومون رو داری بیا یک زندگی تازه بسازیم و دوباره مثل گذشته خوشبخت باشیم
تهیونگ اشکام رو پاک کرد و بغلم کرد و بعد از چند دقیقه منو از بغلش در آورد
تهیونگ : بیا بریم پیش کوک حتما نگرانته نمیدونی وقتی اونجوری رفتی چه حالی شد معلومه خیلی دوست داره
خنده ای کردم و گفتم
هانا : معلومه ، منم خیلی دوسش دارم
از زبان کوک
داشتم دنبال هانا میگشتم که دیدم تهیونگ و هانا باهم دارن میان داخل عمارت سریع رفتم سمت هانا و بغلش کردم
جونگ کوک : هانا من معذرت می خوام نباید اونجوری رفتار می کردم لطفا منو ببخش
هانا هم متقابلا بغلم کرد و گفت
هانا : اشکال نداره
صدای سرفه ساختگی کسی رو شنیدم تازه متوجه تهیونگ شدم از هانا جدا شدم که گفت
تهیونگ : درسته با دوستیتون موافقت کردم ولی لطفا دیگه جلوی من عشق بازی نکنید
هانا : اوپاااااا😡
تهیونگ : باشه باشه اصلا هر کار دوست دارید بکنید
جونگ کوک : راستی تهیونگ مهمونی فردا رو چیکار می کنی ؟ میریم با نمیریم ؟
تهیونگ : میریم سه نفری هم میریم
جونگ کوک : یعنی چی که سه نفری میریم ؟! منظورت هانا که نیست نه ؟! اون مهمونی برای هانا خطرناکه
تهیونگ : نگران نباش تا وقتی ما هستیم اتفاقی برای هانا نمی افته بالاخره که باید هانا هم به همه نشون بدیم
هانا : چه مهمونی ای ؟
جونگ کوک : یک مهمونی ای که همه ی مافیا های بزرگ توش هستن هر سال یک بار این مهمونی برگزار میشه فقط امیدوارم که امسال اتفاق بدی نیفته
شرایط پارت بعد :
٢٠ لایک
٢٠ کامنت
#فیک
#بی_تی_اس
#تهیونگ
#جونگ_کوک
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_تهیونگ
#فیک_جونگ_کوک
رفته بودم توی حیاط و یک گوشه نشسته بودم و آروم گریه می کردم که دستی روی شونه هام حس کردم سرم رو بلند کردم تا ببینم صاحب این دست کیه که تهیونگ رو دیدم بدون حرف اومد کنارم نشست و به تاب روبروش خیره شد
تهیونگ : میدونی وقتی بچه بودیم همش توی حیاط باهم بازی می کردیم و تو روی تاب میشستی و من تابت می دادم و تو با صدای بلند می خندیدی و باهات رو توی هوا تکون می دادی نمی دونم خاطرات کودکیمون رو یادت هست یا نه ولی من به خوبی هموشونو یادمه
هانا : دلم برای گذشته تنگ شده اون موقع من و تو رابطه ی بهتری داشتیم و مامان و بابا بودن اون موقع یک خانواده خوشبخت بودیم
تهیونگ : الآن هم اگر بخواهیم هستیم
به تهیونگ نگاه کردم که اونم متقابلا بهم نگاه کرد و چشم تو چشم شدیم دست هامو گرفت و ادامه داد
تهیونگ : هانا من معذرت می خوام نباید اونجوری رفتار می کردم و اونجوری قضاوتتون می کردم
با چشمای اشکی به تهیونگ نگاه کردم و تهیونگ ادامه داد
تهیونگ : هانا بیا یک زندگی تازه کنار هم بسازیم من و تو و کوک لازم نیست بین من و کوک یکی رو انتخاب کنی تو هردومون رو داری بیا یک زندگی تازه بسازیم و دوباره مثل گذشته خوشبخت باشیم
تهیونگ اشکام رو پاک کرد و بغلم کرد و بعد از چند دقیقه منو از بغلش در آورد
تهیونگ : بیا بریم پیش کوک حتما نگرانته نمیدونی وقتی اونجوری رفتی چه حالی شد معلومه خیلی دوست داره
خنده ای کردم و گفتم
هانا : معلومه ، منم خیلی دوسش دارم
از زبان کوک
داشتم دنبال هانا میگشتم که دیدم تهیونگ و هانا باهم دارن میان داخل عمارت سریع رفتم سمت هانا و بغلش کردم
جونگ کوک : هانا من معذرت می خوام نباید اونجوری رفتار می کردم لطفا منو ببخش
هانا هم متقابلا بغلم کرد و گفت
هانا : اشکال نداره
صدای سرفه ساختگی کسی رو شنیدم تازه متوجه تهیونگ شدم از هانا جدا شدم که گفت
تهیونگ : درسته با دوستیتون موافقت کردم ولی لطفا دیگه جلوی من عشق بازی نکنید
هانا : اوپاااااا😡
تهیونگ : باشه باشه اصلا هر کار دوست دارید بکنید
جونگ کوک : راستی تهیونگ مهمونی فردا رو چیکار می کنی ؟ میریم با نمیریم ؟
تهیونگ : میریم سه نفری هم میریم
جونگ کوک : یعنی چی که سه نفری میریم ؟! منظورت هانا که نیست نه ؟! اون مهمونی برای هانا خطرناکه
تهیونگ : نگران نباش تا وقتی ما هستیم اتفاقی برای هانا نمی افته بالاخره که باید هانا هم به همه نشون بدیم
هانا : چه مهمونی ای ؟
جونگ کوک : یک مهمونی ای که همه ی مافیا های بزرگ توش هستن هر سال یک بار این مهمونی برگزار میشه فقط امیدوارم که امسال اتفاق بدی نیفته
شرایط پارت بعد :
٢٠ لایک
٢٠ کامنت
#فیک
#بی_تی_اس
#تهیونگ
#جونگ_کوک
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_تهیونگ
#فیک_جونگ_کوک
۱۰۸.۶k
۱۵ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.