𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟑
𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟑
روز ها میگذشت و اون دختر افسرده تر میشد
همونطور که بخاطر سردی انباری توی خودش پیچیده بود
فریاد میزد
بس کنین خستم کردین تا کی باید اینجا بمونم
هوای اینجا خیلی سرده بدنم درد میکنه 𝒂𝒕
*ات ویو*
یهو دیدم یه چیزی مثل سایه از اون ور انباری رد شد
گفتم
کسی اونجاست صدامو میشنوی میتونی کمکم کنی 𝒂𝒕
یهو دیدم یه پسر خوشگل که بهش میخورد تقریبا 16 یا 17 سالش باشه جلوم سبز شد
خب خودم میدونم انسان نیستی چه موجودی هستی و اسمت چیه 𝒂𝒕
*جونگ کوک ویو *
داشتم از جلوی یه عمارت رد میشدم دیدم صدای کمک خواستن یه دختر میاد رفتم ببینن چه خربه و متاسفانه لو رفتم بعد جای اینکه جیغ بزنه صدام کرد و ازم کمک خواست خیلی تعجب کردم رفتم جلو دیدم یه دختر بچس فهمید انسان نیستم و نترسید و اسممو خواست
هی کوچولو تاحالا چیزی
راجب ومپایر ها شنیدی؟𝑱𝒖𝒏𝒈 𝒌𝒐𝒐𝒌
اولن که من کوچولو نیستم دومن که اره شنیدم و خیلی دوست دارم ببینمشون
وایی تو ومپایری خب حالا نگفتی اسمت چیه 𝒂𝒕
*چه دختر عجیبیه :تو ذهنش*
اسمم جونگ کوکه 𝑱𝒖𝒏𝒈𝒌𝒐𝒐𝒌
اسمه قشنگی داری 𝒂𝒕
اسمه تو چیه 𝑱𝒖𝒏𝒈𝒌𝒐𝒐𝒌
اسمم اته 𝒂𝒕
یهو یه صدایی اومد
*ات ویو*
اون صدای بابام بود که میگفت
هوی دختره سرتق بیا بیرون مهمون داریم 𝑱𝒐𝒏𝒈 𝒔𝒖𝒌
جونگ کوک باید بری اگه الان اینجا ببینتت من بیچاره میشم برو و امشب ساعت 10 بیا اتاقم 𝒂𝒕
وقتی اینو گفتم کوک یهو غیب شد
بابام اومد و موهامو کشید و برد بیرون
اگه راجب کتکام با مهمونا حرفی بزنی زنده زنده خاکت میکنم 𝑱𝒐𝒏𝒈 𝒔𝒖𝒌
باشه نمیگم موهامو کندی ولم کن 𝒂𝒕
ولم کرد منم رفتم تو اتاقمو......
روز ها میگذشت و اون دختر افسرده تر میشد
همونطور که بخاطر سردی انباری توی خودش پیچیده بود
فریاد میزد
بس کنین خستم کردین تا کی باید اینجا بمونم
هوای اینجا خیلی سرده بدنم درد میکنه 𝒂𝒕
*ات ویو*
یهو دیدم یه چیزی مثل سایه از اون ور انباری رد شد
گفتم
کسی اونجاست صدامو میشنوی میتونی کمکم کنی 𝒂𝒕
یهو دیدم یه پسر خوشگل که بهش میخورد تقریبا 16 یا 17 سالش باشه جلوم سبز شد
خب خودم میدونم انسان نیستی چه موجودی هستی و اسمت چیه 𝒂𝒕
*جونگ کوک ویو *
داشتم از جلوی یه عمارت رد میشدم دیدم صدای کمک خواستن یه دختر میاد رفتم ببینن چه خربه و متاسفانه لو رفتم بعد جای اینکه جیغ بزنه صدام کرد و ازم کمک خواست خیلی تعجب کردم رفتم جلو دیدم یه دختر بچس فهمید انسان نیستم و نترسید و اسممو خواست
هی کوچولو تاحالا چیزی
راجب ومپایر ها شنیدی؟𝑱𝒖𝒏𝒈 𝒌𝒐𝒐𝒌
اولن که من کوچولو نیستم دومن که اره شنیدم و خیلی دوست دارم ببینمشون
وایی تو ومپایری خب حالا نگفتی اسمت چیه 𝒂𝒕
*چه دختر عجیبیه :تو ذهنش*
اسمم جونگ کوکه 𝑱𝒖𝒏𝒈𝒌𝒐𝒐𝒌
اسمه قشنگی داری 𝒂𝒕
اسمه تو چیه 𝑱𝒖𝒏𝒈𝒌𝒐𝒐𝒌
اسمم اته 𝒂𝒕
یهو یه صدایی اومد
*ات ویو*
اون صدای بابام بود که میگفت
هوی دختره سرتق بیا بیرون مهمون داریم 𝑱𝒐𝒏𝒈 𝒔𝒖𝒌
جونگ کوک باید بری اگه الان اینجا ببینتت من بیچاره میشم برو و امشب ساعت 10 بیا اتاقم 𝒂𝒕
وقتی اینو گفتم کوک یهو غیب شد
بابام اومد و موهامو کشید و برد بیرون
اگه راجب کتکام با مهمونا حرفی بزنی زنده زنده خاکت میکنم 𝑱𝒐𝒏𝒈 𝒔𝒖𝒌
باشه نمیگم موهامو کندی ولم کن 𝒂𝒕
ولم کرد منم رفتم تو اتاقمو......
۲.۱k
۱۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.