اون پلیس خفنیه فصل دوم پارت: ۵
چرا اینطوری کرد؟
سریع پالتو سفید رنگم رو پوشیدم و رفتم دنبالش .
نفس نفس میزدم ، رسیدم بهش و مچ دستش رو گرفتم و گفتم:
صبر کن .. وایستا ..
ساتورو بهم نگاه کرد و گفت:
میشه بگی برای چی باید به حرفت گوش بدم؟! من دارم هر روز فقط برای اینکه تو در امنیت باشی از استرس میمیرم و زنده میشم .. گتو ادم خوبی نیست! اون به اداره پلیس خیانت کرد! دوستی من و خودش رو خراب کرد .. اگه بهت اسیبی میرسوند .. من باید چیکار میکردم؟!
حرف هاش درست بود ..
اما من که از قصد نخواستم خودمو تو خطر بندازم !
مچ دستش رو رها کردم و گفتم:
درست میگی.. متاسفم..
ساتورو اهی کشید و چشم های ابی رنگش غمگین بود ..
خوشم نمی اومد چشم هاشو اینطوری ببینم .
ساتورو اومد جلو و من رو محکم تو آغوشش دفن کرد و موهام رو نوازش کرد و گفت:
خیلی بی انصافی .. همیشه بلدی من رو چجوری اروم کنی ...
ریز خنده ای کردم چیزی نگفتم
با هم رفتیم داخل خونه و شام خوردیم .
رولت گوشت درست کرده بودم از ظهر و گرم کردم و داخل ظرف ریختم و روی میز گذاشتم.
نوشیدنی و بقیه وسایل روی میز گذاشتم .
ساتورو با چنگال غذا رو یکم خورد و گفت:
عالی شده! ولی فکر نمیکنی یه چیز..
با غر غر گفتم:
واییی! باز شروع کردی ! کی باید بهت بگم که این حرف رو من اثری نداره
ساتورو با حالتی متفکرانه گفت :
آخه من تو گوگل خونده بودم باید ناز خانوم ها رو بکشید مثلا از این جور حرفا بزنیم
گفتم:
شوهر نمونه سال
ساتورو با خودشیفتگی گفت:
میدونم من همیشه بهترین بودم عزیزم
ساتورو روی صندلی کنارم نشست و گفت:
میگم یعنی تو الان حامله ای؟
گفتم:
شوهر عزیزم یک یا دو هفته طول میکشه
ساتورو:
تا زایمان؟
بالش رو برداشتم و گفتم:
الان من چی رو به دنیا بیارم باهوش؟!
ساتورو با خنده:
خب بچمون رو دیگه!!
با کلافگی گفتم:
چقدر تو خری ساتورو
_________________________________________
خب اینم از پارت ۵ پلیس خفن ما!!!!
امیدوارم خوشتون اومده باشه
لایک کنید کامنت بزارید با هم بگیم بخندیم 🩵🤍
سریع پالتو سفید رنگم رو پوشیدم و رفتم دنبالش .
نفس نفس میزدم ، رسیدم بهش و مچ دستش رو گرفتم و گفتم:
صبر کن .. وایستا ..
ساتورو بهم نگاه کرد و گفت:
میشه بگی برای چی باید به حرفت گوش بدم؟! من دارم هر روز فقط برای اینکه تو در امنیت باشی از استرس میمیرم و زنده میشم .. گتو ادم خوبی نیست! اون به اداره پلیس خیانت کرد! دوستی من و خودش رو خراب کرد .. اگه بهت اسیبی میرسوند .. من باید چیکار میکردم؟!
حرف هاش درست بود ..
اما من که از قصد نخواستم خودمو تو خطر بندازم !
مچ دستش رو رها کردم و گفتم:
درست میگی.. متاسفم..
ساتورو اهی کشید و چشم های ابی رنگش غمگین بود ..
خوشم نمی اومد چشم هاشو اینطوری ببینم .
ساتورو اومد جلو و من رو محکم تو آغوشش دفن کرد و موهام رو نوازش کرد و گفت:
خیلی بی انصافی .. همیشه بلدی من رو چجوری اروم کنی ...
ریز خنده ای کردم چیزی نگفتم
با هم رفتیم داخل خونه و شام خوردیم .
رولت گوشت درست کرده بودم از ظهر و گرم کردم و داخل ظرف ریختم و روی میز گذاشتم.
نوشیدنی و بقیه وسایل روی میز گذاشتم .
ساتورو با چنگال غذا رو یکم خورد و گفت:
عالی شده! ولی فکر نمیکنی یه چیز..
با غر غر گفتم:
واییی! باز شروع کردی ! کی باید بهت بگم که این حرف رو من اثری نداره
ساتورو با حالتی متفکرانه گفت :
آخه من تو گوگل خونده بودم باید ناز خانوم ها رو بکشید مثلا از این جور حرفا بزنیم
گفتم:
شوهر نمونه سال
ساتورو با خودشیفتگی گفت:
میدونم من همیشه بهترین بودم عزیزم
ساتورو روی صندلی کنارم نشست و گفت:
میگم یعنی تو الان حامله ای؟
گفتم:
شوهر عزیزم یک یا دو هفته طول میکشه
ساتورو:
تا زایمان؟
بالش رو برداشتم و گفتم:
الان من چی رو به دنیا بیارم باهوش؟!
ساتورو با خنده:
خب بچمون رو دیگه!!
با کلافگی گفتم:
چقدر تو خری ساتورو
_________________________________________
خب اینم از پارت ۵ پلیس خفن ما!!!!
امیدوارم خوشتون اومده باشه
لایک کنید کامنت بزارید با هم بگیم بخندیم 🩵🤍
۶.۰k
۲۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.